حضرت امام موسی کاظم (ع)
در میان مناقب بی شمار امام هفتم علیه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضی الحاجات، درخشندگی خاصی دارد و بدین جهت آن حضرت را «عبد صالح، راهب بنی هاشم و زین المتهجدین » لقب داده اند . آن حضرت بسیاری از شب ها را تا سپیده صبح به دعا و مناجات می پرداخت .
شناخت ویژهى آن گرامى از خداوند و انس روحى وى با پروردگار بزرگ و نورانیت ذاتى وى که ویژهى امامان پاک است، همه او را به عبادتى گرم و راز و نیازى عاشقانه با خدا سوق مىداد. وى عبادت را همان سان که خداوند در قرآن به عنوان غایت آفرینش شناسانده است، مىدانست و به هنگام فراغت از کارهاى اجتماعى، هیچ کارى را همسنگ آن قرار نمىداد. هنگامى که به دستور هارون به زندان افتاد، چنین فرمود:
اللهم انى طالما کنت اسالک ان تفرغنى لعبادتک و قد استجبت منى فلک الحمد على ذلک.1
خداوندا، چه بسیار مدت مىبود که از تو مىخواستم مرا براى عبادت خویش، فراغت دهى، اینک دعایم را به اجابت رساندى، پس تو را بر این سپاس مىگویم.
این جمله، شدت اشتغال به کارهاى اجتماعى آن بزرگوار را در ایامى که به زندان نیفتاده بودند، نیز مىرساند. هنگامى که آن امام در زندان ربیع بود، هارون گاهى روى بامى که مشرف به زندان امام بود، مىرفت و به داخل زندان نگاه مىکرد. هر بار مىدید که چیزى چون لباسى در گوشهى زندان افکندهاند، و از جاى نمىجنبد. یکبار پرسید، آن لباس از آن کیست؟ ربیع گفت: لباس نیست، موسى بن جعفر است که اغلب در حالت سجود و عبادت پروردگار زمین را بوسه مىزند.
هارون گفت براستى که او از عباد بنى هاشم است.
ربیع پرسید:پس چرا دستور مىدهى که در زندان بر او بسیار سخت بگیرند.
گفت: هیهات،چاره اى جز این نیست !! 2
یکبار، هارون کنیزى ماه چهره را به عنوان خدمتکارى آن گرامى فرستاد و در باطن بدین قصد که اگر امام بدو تمایلى نشان دادند، از اینطریق دست به تبلیغاتى علیه آن گرامى بزند. امام به آورندهى دخترک گفت شما به این هدیهها دلبستهاید و بدانها مىنازید، من به این هدیه و امثال آن نیازى ندارم. هارون خشمگین شد و دستور داد که کنیز را به زندان ببر و به امام بگو، ما تو را با رضایت خود تو به زندان نیفکندهایم. (یعنى ماندن این کنیز هم بستگى به رضایت تو ندارد.)
چیزى نگذشت که جاسوسان هارون که مامور گزارشارتباطات کنیز با امام بودند به هارون خبر بردند که کنیزک، بیشتر اوقات در حال سجده است. هارون گفت به خدا سوگند، موسى بن جعفر او را افسون کرده است...
کنیز را خواست و از او باز خواست کرد اما کنیزک جز نکویى از امام نگفت. هارون به مامور خود دستور داد که کنیز را نزد خویش نگهدارد و با کسى چیزى از این ماجرا نگوید. کنیزک پیوسته در عبادت بود تا چند روز پیش از وفات امام از دنیا رفت.3
آن گرامى این دعا را بسیار مىخواند:
اللهم انى اسالک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب
خداوندگارا،از تو آسایش هنگام مرگ و گذشت و بخشایش هنگام حساب را مىطلبم. 4
قرآن را بسیار خوش مىخواند، چندان که هر کس صداى او را مىشنید، مىگریست مردم مدینه به وى «زین المتهجدین» یعنى آذین شب زندهداران لقب داده بودند.5
آن حضرت از شدّت فروتنی و تواضع برای خداوند و عبادت به درگاه او پیاده به زیارت خانه خدا می رفت و اگر مسافت 400 کیلومتری میان مکّه و مدینه و نیز طبیعت صحرای عربستان را در نظر بگیریم آنگاه به نهایت تحمّل و بردباری امام کاظم علیه السلام در برخورد با دشواریها در راه خداوند، پی خواهیم برد».
علی بن جعفر گوید: با برادرم موسی بن جعفر علیهما السلام و اهل عیالش 4 بار پیاده به حج رفتیم. یک بار آن حضرت در مدّت 26 روز و بار دیگر 25 روز و سوّمین بار 24 روز و مرتبه چهارم 21 روز مسافت میان مدینه و مکّه را پیاده طی کرد.6
از ترس خدا بسیار می گریست. تا آنجا که محاسنش از اشک خیس می شد. بیشتر از مردمان صله به جای می آورد و فقرای مدینه را مورد تفقّد قرار می داد. 7
آن حضرت از شدّت فروتنی و تواضع برای خداوند و عبادت به درگاه او پیاده به زیارت خانه خدا می رفت و اگر مسافت 400 کیلومتری میان مکّه و مدینه و نیز طبیعت صحرای عربستان را در نظر بگیریم آنگاه به نهایت تحمّل و بردباری امام کاظم علیه السلام در برخورد با دشواریها در راه خداوند، پی خواهیم برد»
حلم و گذشت و بردبارى
حلم و بردباری از ویژگی های مهمی است که مردان موفق و بزرگ به ویژه رهبران راستین که بنا به وظیفه الهی، بیشترین برخورد و معاشرت را با مردم داشتند، از آن برخوردار بودند . امام هفتم علیه السلام که به خاطر همین ویژگی اش «کاظم » لقب گرفت، علم را با حلم آراسته بود، در برابر ناملایمات روزگار بردبار بود، با دشمنان و بد اندیشان با نرمی رفتار می کرد و با این شیوه به تربیت آنان می پرداخت. 8 بردبارى و گذشت آن بزرگ،بىمانند و سرمشق دیگران بود.
حضرت امام موسی کاظم علیہ السلام
در روزگارى که عباسیان،در سراسر بلاد اسلامى خفقان ایجاد کرده بودند و اموال مردم را به عنوان بیت المال مىگرفتند و صرف عیش و نوش مىکردند و بر اثر حیف و میل آنان، فقر عمومى بیداد مىکرد، مردم اغلب بىفرهنگ و فقیر بودند و تبلیغات ضد علوى عباسیان نیز، اذهان ساده لوحان را مىآلود، گهگاه، برخى از سر نادانى، بر امام بر مىآشفتند، اما آن بزرگوار، با اخلاق عالى خویش، بر آشفتهها را تسکین مىداد و با ادب و متانتخویش، آنها را تادیب مىکرد.
مردى از اولاد خلیفهى دوم در مدینه مىزیست که امام را آزار مىداد و گاهى که امام را مىدید با دشنام، توهین مىکرد.
برخى از یاران امام، پیشنهاد مىکردند که او را از میان بردارند: امام شدیدا ایشان را از این کار باز مىداشت.
یک روز امام جاى او را که در مزرعهاى بیرون مدینه بود،پرسیدند.
چارپایى سوار شدند و بدانجا رفتند و او را در مزرعه یافتندو همچنان سواره وارد مزرعه شدند.او فریاد زد که زراعت مرا پایمال نکن!حضرت اعتنایى به گفتهى او نکردند و همچنان سواره نزد او رفتند 9 و چون کنار او رسیدند،از چارپا پیاده شدند و با گشاده رویى و بزرگوارى از او پرسیدند:
چقدر براى این مزرعه خرج کردهاى؟
گفت:صد دینار
فرمود:چقدر امید سود دارى؟
گفت:غیب نمىدانم.
فرمود:گفتم چقدر امیدوار هستى؟
گفت:امید دویست دینار سود دارم.
حضرت سیصد دینار به او مرحمت فرمودند و فرمودند زراعت هم از آن خودت،خدا به تو آنچه به آن امید دارى خواهد رسانید.آن شخص برخاست و سر آن گرامى را بوسید و از او خواست که از گناهان و جسارتهاى وى در گذرد.امام تبسمى فرمودند و باز گشتند... 10
آن شخص هنگام نماز پیش از دیگران در مسجد حاضر شد و با دیدن چهره نورانی موسی بن جعفر علیه السلام در حضور انبوه حاضران در مسجد چنین گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته »( انعام/124) ; «خداوند داناتر است که رسالت خویش را کجا نهد .»
امام خطاب به اصحاب خود فرمود: «کدامیک از این دو شیوه بهتر است; آنچه شما تصمیم داشتید یا آنچه من انجام دادم؟» 11
پی نوشت ها:
1)حیاة الامام ج 1 ص 140- ارشاد مفید ص 281 با کمى تفاوت
2)حیاة الامام موسى بن جعفر ج 1- ص 140- ارشاد مفید ص 281 با اندک تفاوت
3)مناقب ابن شهر آشوب چاپ قم ج 4 ص 297 نقل به اختصار
4)ارشاد مفید ص 277
5) ارشاد مفید ص 279
6) بحارالأنوار ج 2. ص 100
7) همان ص 152.
8) تاریخ بغداد، ج 13، ص 27; وفیات الاعیان، ج 5، ص 308; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271 .
9) این کار چون براى اصلاح و به راه آوردن آن شخص انجام مىشده در نظر امام جایز بلکه لازم بوده است.
10) تاریخ بغداد ج 13- ص 28- ارشاد مفید ص 278
11) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 344; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271; تهذیب الکمال، ج 29، ص 46; مقاتل الطالبین، ص 499 .