سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر دانشمند همه آنچه را که می گفت، نیکو و درست بود، شاید از عجب وخودپسندی دیوانه می شد . دانشمند آن است که درستیهایش فراوان باشد . [امام حسین علیه السلام]
آیینه زندگی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» چرایی اسوه بودن پیامبر

 

 می توان گفت رمز پاسخ به این پرسش ، در ((جامعیت )) شخصیت پیامبر صلی اللّه علیه و آله نـهـفـتـه اسـت کـه ایـشـان را در مـسـنـد ((عـبـودیـت )) و ((انـسـان کامل )) نشانده و به مقام ((خاتمیت )) رسانده است . توضیح اینکه ؛

1. هدف نمایی آفرینش انسان ، بندگی محض آفریدگار یکتاست ، چنان که خود فرمود:

ومَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات : 56)

و جن و انس را نیافریدیم جز برای اینکه مرا بپرستند.

بـنـابـرایـن ، هـدف آفـریـنـش هنگامی تاءمین می شود که انسان و پری ، بنده خاص خدای خـویـش ‍ شـونـد، جـز بـه خـدا نـیـنـدیـشـنـد، جـز بـرای خـدا عـمـل نـکـنـنـد و جـز رنـگ خـدایـی نـپـذیـرنـد. بـه عـبـارت دیـگـر در انـدیـشـه و عمل و اخلاق ، خدایی شوند و از رنگ تعلق به غیرخدا آزاد گردند؛

چـنـیـن انـسانی شایستگی ((خلافت )) الهی می یابد و به نیابت از خدا طلایه دار خلایق و مـسـجـود مـلایـک مـی گـردد. از ایـن رو شـیـخ صدوق به نکته بدیعی تصریح کرده و می فرماید:

((در اسـاس آفـریـنـش ، خـلیـفـه مـقـدم بـر خـلیـقـه اسـت )) چه اینکه خداوند پیش از خلقت آدمی ، موضوع خلافت را با فرشتگان در میان گذاشت ؛

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلِیفَةً... (بقره : 30).

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت : من گمارنده جانشینی در زمینم .

بدین ترتیب ، خلیفه الهی ، همان انسان واقعی است که آفرینش را با عبودیت ـ به معنای واقـعـی کـلمـه ـ هـدفـمـنـد مـی کـنـد و خـواسـت و اراده الهـی را جـامـه عـمـل مـی پـوشـانـد و قـدر مـتـقـیـن آن هـم انـبـیـای الهـی و اولیـای مـعـصـوم او هـسـتـنـد کـه رسول اعظم (ص ) سر آمد ایشان است ؛

2. قرآن مجید از دین اسلام با وصف ((تمام و کمال )) یاد کرده ، می فرماید:

الْیَوْمَ اءَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَاءَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً (مائده : 3)

 امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را آیین (جاودان ) شما برگزیدم .

بـه هـمـیـن دلیـل ، آورنـده ایـن دیـن نـیـز، شـخـصـیـتـی تـام و کـامـل است و کمترین نقص و عیب و آلودگی به حریم مقدسش راه نمی یابد. او انسان کاملی اسـت کـه در هـمـه کـمـالات بـه نـقـطـه اوج رسـیـده و جـامـع و کـامـل کـنـنـده همه خوبیها شده است ، چنان که سخن نغز آن حضرت : ((اُعْطیتُ جَوامِعَ الْکَلِمَ)) بدان اشارت ، بلکه تصریح دارد.

این جامعیت در سه بخش عقائد، اعمال و اخلاق به منصه ظهور رسیده است ؛

الف ـ در بـخـش عـقـاید، رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله ، معارفی را به بشر عرضه کـرد کـه مانند آن پیش از اسلام سابقه نداشته است و مرحوم علامه طباطبایی ایـن مـوضـوع را یـکـی از دلایل افضلیت پیامبر بر همه انبیا دانسته است و چون پیامبری پس از او نیز مبعوث نخواهد شد، آنچه را که آن حضرت پیرامون مبداء و معاد و توحید الهی و صفات و اسمای حسنای او و عـالم غـیـب و شـهادت و ملکوت و فرشتگان و لوح و قلم و عرش و کرسی و بیت المعمور و... بـیـان نـمـوده ، آخـریـن کـلام اسـت و بـرتـر از آن قابل تصور هم نخواهد بود. این موضوع اساسی در قرآن مجید چنین بیان شده است ؛

وَاءَنـْزَلْنـَا إِلَیـْکَ الْکـِتـَابَ بـِالْحـَقِّ مـُصـَدِّقـاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا اءَنْزَلَ اللّهُ (مائده : 48)

و ما این کتاب (قرآن ) را به حق به سوی تو فرو فرستادیم در حالی که تصدیق کننده کـتـابـهـای پـیـشـیـن و حـاکـم بـر آنـهـاسـت . پـس مـیـان آنـان بـر وفـق آنـچـه خـدا نازل کرده حکم کن .

پـیـامـهـای آیـه ایـن هـا اسـت ؛ الف ـ قـرآن بـه طـور کامل حق است و از سوی خدا نازل شده و هیچ تردیدی در حقانیت و خدایی بودن آن نیست . ب ـ ایـن کـتـاب آسـمـانـی در پـی کـتـب دیـگـر آسـمـانی آمده و آنها را به عنوان شرایع پیشین قـبـول دارد. ج ـ قرآن ، کتاب نهایی خداست که ((مهیمن )) بر دیگر کتب آسمانی است ؛ به ایـن مـعنا که اصول ثابت و غیر قابل تغییر آنها را حفظ می کند و در واقع مراقب و محافظ آنـهـاسـت ، ولی فـروع را بـه گـونـه ای تـغـیـیـر مـی دهـد کـه مـنـاسـب سـیـر و سـلوک و تکامل انسان در هر زمان باشد.

پـس قـیـد ((مـهـیـمـنـا عـلیـه )) متمم و مکمل ((مصدّقا)) هست تا توهم نشود که قرآن هر چه از شـرایـع و احکام در تورات و انجیل و سایر کتابهای آسمانی است به طور درست و بدون تغییر و تبدیل ابقا می کند، بلکه ضمن اینکه فی الجمله ای از محتوای آنها را تصدیق می کـنـد کـه مـعارف و شرایع حق و از جانب خداست ، ولی این حق نیز برای خدا محفوظ است که آنـچـه را بـخـواهـد نسخ یا تکمیل نماید. بدین ترتیب ، قرآن مجید بـه عـنـوان ((بـرنـامـه نـهایی )) خدا فرود می آید که استوارترین منهج تکاملی بشر را ترسیم کند:

إِنَّ هذَا الْقُرْاَّنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ اءَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ اءَنَّ لَهُمْ اءَجْراً کَبِیراً (اسراء: 9)

قطعا این قرآن به آن (آیینی ) که خود پایدارتر است راه می نماید و به آن مؤ منانی که کارهای شایسته می کنند، مژده می دهد که پاداشی بزرگ برایشان خواهد بود

3. رسـول اعـظـم صـلی اللّه عـلیـه و آله با برخورداری از بهترین داشته های نفسانی و دریـافـت عـالی تـریـن داده هـای قـرآنـی بـه نـهـایـی تـریـن مـرتـبـت انـسـانـی نایل گشت ، نخست در بعد عقیده و اندیشه به توحید ناب رسید و همه هستی را پرتوی از وجـود حـق تـعـالی دید که در آفرینش و اداره آن هیچ گونه شرکتی را بر نمی تابد. از این رو از سوی خدا به نشان ((اولین مسلمان )) مفتخر شد؛

لاَ شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَاءَنَا اءَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ (انعام : 163)

او را شریکی نیست و بر این (کار) دستور یافته ام و من نخستین مسلمانم .

و با کسب این مرتبت ، نزدیکترین آفریده در ساحت قدس ربوبی شد؛

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اءَوْ اءَدْنَی (نجم : 8 و 9)

سپس نزدیک و نزدیک تر شد تا به قدر دو کمان یا نزدیکتر شد.

آنـگـاه اجـازه یـافـت کـه خدا را آن گونه که دیده برای مردم توصیف کند، چرا که خداوند برتر از آن است که دیگران به وصفش بپردازند؛



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین نائیج ( شنبه 90/11/1 :: ساعت 4:5 عصر )
»» 5 نکته حهت جلوگیری از سو ظن به دیگران

سو ظن

 برای جلوگیری از سو ءظن و داشتن اعتماد به اطرافیان توجه به این مطالب مهم است:

 1. کاستن از احساس رقابت

کاهش رقابت، حسادت و تدافع در برابر افراد مهم زندگی تان روشی است برای از میان برداشتن موانع بین شما و آنها ، کاهش چنین موانع روان شناختی برای حرکت به سوی ساختن اعتمادی دوطرفه ضروری است. پرده برداری از نقاط منفی خود، افشاگری شما از ناتوانی تان در داشتن احساس خوب نسبت به خویش و درک عزت نفس نازل ، در کاهش بد فهمی یا ارتباط نادرست بین شما و اشخاص مهم زندگی تان ضروری تلقی می شود. این خود افشاگری دیدگاه شما را از موانع موجود بر سر راه ارتباط بین شما و دیگران آشکار می سازد. خود افشاگری شما، ماسک تدافعی را از چهره تان بر می دارد و به دیگران فرصت می دهد تا شما را مثل خودتان بشناسند. آسان تر است که اعتماد کنیم، چه چیز واقعی است و چه چیز غیر واقعی و ناپیدا.

 2. خطر پذیرش دیگران را تقبل کنید

این تقبل، شما را در نزد دیگران شخصی واقعی جلوه می دهد. این پذیرش، رفتاری ضروری برای بنای اعتماد بین دو نفر است، زیرا با پذیرش آن عوامل ضعیف و نیرومندی مستقر می شوند که شما ارتباط را روی آن استوار می سازید.

3. آسیب پذیر شدن

با داشتن چنین ویژگی، دیگرانی که از نقاط ضعف و قوت شما آگاهند به شما لطمه وارد می آورند. این ویژگی گامی ضروری برای بنای اعتماد بین مردم محسوب می شود. باید در یک خود ارزیابی کلی بررسی کنید دیگران شما را به خاطر آنچه واقعا هستید و خودتان دوست دارید و یا به سبب آنچه آن ها می خواهند شما باشید. برای خود افشاگری کامل باید خطر آسیب دیدن از دیگران را بپذیرید. این خطر پذیری سنگ بنای مهم در ایجاد و پرورش اعتماد به شمار می آید.

4. ترس را رها کنید

ترس، مراودات شما را با دیگران محدود می سازد. خود را از آن دسته از قیود رفتاری که رشد هیجانی شما را از حرکت باز می دارند، آزاد سازید. ترس از طرد شدن، ترس از شکست، ترس از مراقبت، ترس از موفقیت، ترس از آسیب دیدن، ترس از ناشناخته ها و ترس از صمیمیت ها از جمله موانع ایجاد و پرورش ارتباطات معتمدانه است و در صورت عدم توجه مناسب و اقدامات درمانی در مسیر رشد ارتباطات مانع ایجاد می کنند.

 5. پذیرش خود

پذیرش خودتان و توانایی های بالقوه تان گامی مهم در زمین گذاشتن سپر حفاظتی و برقراری ارتباطاتی توام با اعتماد به دیگران است. در صورتی که شما به هویت خود نامطمئن هستید و در نتیجه نمی توانید ابتدا خودتان را بپذیرید، چگونه میتوانید به ارزیابی از خودتان بپردازید که در اعتماد سازی امری لازم تلقی می شود؟

 

پذیرش خود از طریق برنامه فعال تایید خود و خود دوستداری کلیدی است برای احداث شاهراه اعتماد در مسیر زندگی.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین نائیج ( چهارشنبه 90/10/28 :: ساعت 9:40 صبح )
»» انتخاب همسر در بهشت

 


آیا می‌شود آن‌هایی که در این دنیا زن و شوهر بوده‌اند در آن دنیا هم زوج باشند آیا این یک قانون کلی است که مردان و زنان صالحه این دنیا، در آن دنیا هم زوج همدیگر باشند یا اینکه اختیار به دست زن می‌باشد و او می‌تواند دیگری را انتخاب کند؟

 


بهشت

پاسخ در چند محور ارائه می‌شود:

1. قبل از هر چیز باید اشاره شود که جزئیات نحوه زندگی انسان در آخرت از نظر بسیاری از مسایل به طور کامل و صد درصد با تمام امور جزئی برای کسی جزء حضرات معصومین ـ علیهم السّلام ـ روشن نیست و ما تنها بر اساس برخی آیات و روایات به مواردی بسیار اندک از نحوه زندگی در آخرت آگاه هستیم.

2. نکته دیگر آن است که جریان پیوند زناشویی که از طریق ازدواج بین یک مرد و زن پدید می‌آید تنها مربوط به عالم دنیا است و زنانی که در دنیا همسری داشته‌اند ملزم نیستند که در آخرت هم با همان شخصی زندگی کنند. چون عقد زناشویی که بین آن دو خوانده شده مربوط به زندگی دنیایی آن‌هاست و در آخرت هر کسی مهمان عمل خود است و اختیار خود را دارند. لکن در برخی روایات اشاره شده که در آخرت خداوند زنان مؤمنه را به صورت حورالعین در می‌آورد و با همسران صالح خود در بهشت نیز زندگی می‌کنند.[1] اما این گونه روایات به مفهوم آن نخواهد بود که زنان مجبور باشند که در آخرت نیز با همسران دنیایی خود زندگی کنند. اما اگر خود بخواهند می‌توانند.[2]

و هم چنین در تفسیر مجمع‌البیان آمده که مراد از زنانی که در بهشت نصیب انسان می‌شوند همین زنانی هستند که مؤمنین در دنیا دارند ولی در آخرت به صورت حورالعین در می‌آیند و با همسران خود در بهشت زندگی می‌کنند.[3] از این مطلب معلوم می‌شود که در بهشت نیز زنان می‌توانند با همسران دنیایی خود زندگی کنند.

در برخی روایات آمده که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:در بهشت بازاری است که در آن جا هیچ خرید و فروشی نیست مگر صورت‌هایی از مردان و زنان هر کس میل و اشتهای صورتی را داشته باشد در آن بازار داخل می‌شود و آن جا مجتمع حورالعین است. از این روایت نیز به خوبی بدست می‌آید که زنان مثل مردان می‌تواند مردی مورد علاقه خود را در بازار بهشتی بیابند و با آن زندگی کند

سرانجام زنانی که شوهرانشان اهل جهنم است

سرانجام زنان بی شوهر و یا زنانی که شوهرشان اهل جهنم است نظیر آسیه زن فرعون، در بهشت چه خواهد شد؟

باید گفت: چون در بهشت برای بهشتیان همه چیز فراهم است و هرگونه لذت در اختیار آنان قرار می‌گیرد،[4] طبق این اصل کلی برای آن دسته از زنان در بهشت همسران صالح بهشتی فراهم خواهد شد تا آن دسته از زنان مؤمنه در کنار آن همسران خود زندگی خوب و شیرین داشته باشد. (توضیح این مسئله در بند بعدی خواهد آمد)

مثلاً در قرآن کریم آمده: (و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین)[5] یعنی در بهشت آنچه دل می‌خواهد و چشم از آن لذت می‌برد موجود است و از آن جا که جمله (ما تشتهیه الا نفس) همه نوع لذت‌ها را شامل می‌شود.[6]

می‌توان گفت که زنان بهشتی از داشتن همسران صالح بهشتی بهره‌مند خواهد بود. و در آیه دیگر نیز به همین مسئله که هر چه مورد آرزوی بهشتیان باشد تأکید شده و فرمود: (و لکم فیها ما تشتهی انفسکم و لکم فیها ما تدّعون)[7] یعنی برای شما هر چه بخواهید در بهشت فراهم است و هر چه طلب کنید به شما می‌دهند . و روشن‌تر از همه این آیه مبارکه است که می‌فرماید: (و لهم فیها ازواج مطهره)[8] یعنی برای بهشتیان در آن جا همسران پاک و پاکیزه است.

از مجموع این آیات به خوبی به دست می‌آید که زنان بهشتی همانند مردان بهشتی از هرگونه لذت دل خواه بهره مند خواهند بود و از جمله لذت زندگی با همسر دل خواه.[9] و هم چنین در برخی روایات آمده که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:در بهشت بازاری است که در آن جا هیچ خرید و فروشی نیست مگر صورت‌هایی از مردان و زنان هر کس میل و اشتهای صورتی را داشته باشد در آن بازار داخل می‌شود و آن جا مجتمع حورالعین است.[10] از این روایت نیز به خوبی بدست می‌آید که زنان مثل مردان می‌تواند مردی مورد علاقه خود را در بازار بهشتی بیابند و با آن زندگی کند.

 

پی نوشت ها :

[1] . مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 213.

[2] . همان.

[3] . طبرسی، مجمع‌البیان، ج 1 ـ 2، ص 81، ذیل آیه 25، سوره بقره.

[4] . سوره واقعه، آیه 21.

[5] . سوره زخرف، آیه 7.

[6] . ناصر مکارم، پیام قرآن، ج 6، ص 273.

[7] . سوره فصلت، آیه 31.

[8] . سوره بقره، آیه 25.

[9] . ناصر مکارم، پیام قرآن، ح 6، ص 260.

[10] . جامع الاخبار، فصل 137، ص202.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین نائیج ( چهارشنبه 90/10/21 :: ساعت 1:9 عصر )
»» اسیرانی که فاتحانه برگشتند

کربلا

 


پس از واقعه کربلا و شهادت مردان پاک الهی و بعد، گرفتار آمدن کاروان اهل بیت علیهم السلام در بند یزیدیان، نوبت به آن رسید تا همراهان آن حضرت و شاهدان جنایتی که آل امیه در عاشورا مرتکب شدند؛ نقش افشاگری و پیام رسانی خود را منزل به منزل و به بهترین وجه ایفا کنند تا آن هدفی که امام حسین علیه السلام در پی آن بود محقق شود.

 و همین هم شد رنج و محنت؛ داغ و سوز جگری که امام سجاد و زینب کبری سلام الله علیهما در آن روز و حتی قبل و بعد از آن تحمل کردند هرگز مانع نشد تا آنها در عمل به وظیفه افشاگری و شفاف سازی خود لحظه ای اهمال کنند.

آن رشادت ها و این استقامت ها سبب شد که نهضت حسین به سرعت ثمر دهد و یزیدی که با شنیدن خبر شهادت امام علیه السلام و یارانش مستانه مسرور شد به سرعت از این کار خود اظهار ندامت کند و بر عامل مستقیم جنایت یعنی عبیدالله بن زیاد لعن و نفرین نثار کند.

اینکه می بینیم برخورد یزید با اهل بیت علیهم السلام به یک باره دگرگون می شود و رسما از کار عبیدالله بن زیاد برائت می جوید و بعد از چندی کاروان حسینی را با عزت و احترام روانه مدینه می کند؛ همه گویای این حقیقت است که  نهضت سرخ حسینی و افشاگری های امام سجاد و زینب کبری و سایر اعضای کاروان علیهم سلام الله به سرعت ثمر داد و حق بر باطل پیروز شد.

یزید، اثاثیه حسین علیه السلام و زنان و خانواده و فرزندان باقى مانده را همراه آنان، روانه کرد و همه چیز را برایشان فراهم کرد و هیچ نیازى را در مدینه برایشان نگذاشت، جز آن که فرمان داد برایشان فراهم کنند. او به على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام گفت: اگر دوست دارى که نزد ما بمانى، بمان که پیوندمان را با تو نگاه مى داریم و حقّت را پاس مى داریم، و اگر دوست دارى که تو را به وطنت باز گردانم، باز به تو صله [و عطا] مى دهم

برخورد یزید در برابر خواسته هاى امام زین العابدین علیه السّلام

سید به طاووس در الملهوف می نویسد: یزید به على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام گفت: سه خواسته اى را که وعده برآورده کردنشان را به تو داده بودم، بر شمار.

على بن الحسین علیه السلام به او فرمود: «نخست، آن که صورت سَرور و مولایم حسین علیه السلام را به من بنمایى تا از آن، توشه بر گیرم و به آن بنگرم و با آن، وداع کنم.

دوم، آن که آنچه را از ما گرفته شده است، به ما باز گردانى.

سوم، آن که اگر تصمیم به کُشتن من گرفته اى، کسى را با این زنان، همراه کن تا آنها را به حرم جدّشان [مدینه] باز گردانَد».

یزید گفت: امّا صورت پدرت؛ دیگر هیچ گاه آن را نخواهى دید و امّا کُشتنت؛ من از تو گذشتم و امّا زنان را کسى جز تو به مدینه باز نمى گردانَد و هر چه را هم از شما گرفته اند؛ چندین برابر قیمتش را به شما باز مى گردانم.

على بن الحسین علیه السلام فرمود: «ما دارایىِ تو را نمى خواهیم و دارایى ات ارزانى خودت! من، تنها آنچه را از ما گرفته شده، خواستم؛ زیرا در آن، دوک پشم ریسىِ فاطمه، دختر محمّد صلى الله علیه و آله و نیز مَقنعه و گردن بند و پیراهن اوست.

 یزید، فرمان داد آنها را باز گردانند و دویست دینار هم بر آن افزود. زین العابدین علیه السلام آن [دینارها] را گرفت و میان فقیران و بینوایان، قسمت کرد.

آن گاه یزید، فرمان داد اسیران و دستگیرشدگان [خاندان] فاطمه علیهاالسلام را به وطنشان، شهر پیامبر صلى الله علیه و آله، باز گردانند.(1)

 

کربلا
آزاد کردن اسیران کربلا

کتاب شرح الأخبار می نویسد: یزید، فرمان داد على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام را آزاد کنند و ایشان را در ماندن پیش خود یا باز گشتن، مُخیَّر کرد. ایشان، بازگشت به مدینه را انتخاب نمود و یزید هم ایشان را رها کرد.(2)

خوارزمی در کتاب مقتل الحسین علیه السلام می نویسد: روایت شده که یزید، به اسیران اهل بیت، پیشنهاد ماندن در دمشق را داد. آنان نپذیرفتند و گفتند: ما را به مدینه باز گردان که آن جا، هجرتگاه جدّمان است.

یزید به نُعمان بن بشیر گفت: هر چه اینان لازم دارند، آماده کن و مردى امانتدار و شایسته از شامیان، همراه آنان بفرست و سواران و یاورانى نیز همراه او کن.

سپس یزید به آنان، لباس و هدایایى داد و روزى و حقوقى برایشان معیّن کرد و آن گاه، على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام را خواست و به ایشان گفت: خداوند، ابن مرجانه را لعنت کند! هان! به خدا سوگند، اگر من طرفِ دعواى حسین بودم، چیزى از من نمى خواست، جز آن که به او مى دادم و با هر چه در توانم بود، حتّى با هلاکت برخى فرزندانم، مرگ را از او مى راندم؛ امّا خداوند، آنچه را دیدى، تقدیر کرده بود. پس هر درخواستى داشتى، براى من بنویس.

سپس سفارش آنها را به فرستاده اش کرد. او نیز با آنان، حرکت کرد و آن اندازه جلوتر بود که او را گم نمى کردند و چون کاروان اسیران، فرود مى آمدند، از آنها فاصله مى گرفت و خود و یارانش، مانند نگهبانان، پخش مى شدند و هر گاه یکى از آنان مى خواست وضو بگیرد، وى را فرود مى آورد و حاجت هایشان را برایشان، فراهم مى آورد و با آنان، مهربانى مى کرد تا به مدینه وارد شدند.(3)

هنگامى که خاندان امام حسین علیه السلام از کربلا گذشتند، جابر بن عبد اللّه انصارى که رحمت خدا بر او باد و گروهى از بنى هاشم را که براى زیارت مرقد حسین علیه السلام آمده بودند، دیدند و هم زمان به آن جا رسیدند و همدیگر را با غم و اندوه و ماتم سرایى بر این مصیبت دردناک و سوزاننده جگرِ دوستان، دیدار کردند

 

کتاب الطبقات الکبرى می نویسد: یزید، اثاثیه حسین علیه السلام و زنان و خانواده و فرزندان باقى مانده را همراه آنان، روانه کرد و همه چیز را برایشان فراهم کرد و هیچ نیازى را در مدینه برایشان نگذاشت، جز آن که فرمان داد برایشان فراهم کنند. او به على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام گفت: اگر دوست دارى که نزد ما بمانى، بمان که پیوندمان را با تو نگاه مى داریم و حقّت را پاس مى داریم ، و اگر دوست دارى که تو را به وطنت باز گردانم، باز به تو صله [و عطا] مى دهم.

على بن الحسین علیه السلام فرمود: «مرا به وطنم باز گردان».

یزید، او را به مدینه باز گرداند و به او هدایایى داد و به فرستادگانى که همراه آنان روانه کرده بود ، فرمان داد هر کجا و هر زمان که آنان خواستند، فرود آیند ، و آنان را با مُحرِز بن حُرَیث کَلبى و مردى از بَهرا ـ که هر دو از فضیلتمندان شام بودند ـ، فرستاد.(4)

 

عبور خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله از کربلا

سید بن طاووس در ملهوف می نویسد: هنگامى که زنان و خاندان امام حسین علیه السلام از شام باز گشتند و به عراق رسیدند. به راهنمایشان گفتند: «ما را از راه کربلا ببر». آنان به قتلگاه [شهدا] رسیدند و جابر بن عبد اللّه انصارى که خدا رحمتش کند و گروهى از بنى هاشم و مردانى از خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله را دیدند که براى زیارت قبر حسین علیه السلام آمده بودند.

پس در یک زمان، در آن جا گرد آمدند و با گریه و اندوه و بر سر و صورت زنان، به هم رسیدند و مجلس هاى عزایى بر پا داشتند که جگر را آتش مى زد. زنان حاضر در آن جا هم گِرد آمدند و چندین روز، همین گونه ماندند.(5)

در کتاب مثیر الأحزان آمده است: هنگامى که خاندان امام حسین علیه السلام از کربلا گذشتند، جابر بن عبد اللّه انصارى که رحمت خدا بر او باد و گروهى از بنى هاشم را که براى زیارت مرقد حسین علیه السلام آمده بودند، دیدند و هم زمان به آن جا رسیدند و همدیگر را با غم و اندوه و ماتم سرایى بر این مصیبت دردناک و سوزاننده جگرِ دوستان، دیدار کردند.(6)

صاحب کتاب الآثار الباقیة می نویسد: در روز بیستم [صفر]، سرِ حسین علیه السلام به جایگاهش باز گردانده شد تا با پیکرش به خاک سپرده شود و «زیارت اربعین» هم در این روز است. اهل حرم حسین علیه السلام هم در بازگشت از شام [با آن سر] بودند.(7)

 

پی نوشت ها:

1.       الملهوف : ص 224

2.       شرح الأخبار : ج 3 ص 159 ح 1ظ 89

3.       مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 74

4.       الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 49ظ 

5.       الملهوف : ص 225

6.       مثیر الأحزان : ص 1ظ 7

7.       الآثار الباقیة : ص 422



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین نائیج ( چهارشنبه 90/10/21 :: ساعت 1:3 عصر )
»» مصائب عظیم ماه صفر


ماه صفر دومین ماه سال هجری قمری است. این ماه برای جهان اسلام و تشیع مفهوم ویژه ای دارد و خاطره ساز است زیرا یادآور خاطره های مختلف و مصیبت بار می‌باشد.

ماه صفر

ماه صفر دومین ماه سال هجری قمری است. این ماه برای جهان اسلام و تشیع مفهوم ویژه ای دارد و خاطره ساز است زیرا یادآور خاطره های مختلف و مصیبت بار می‌باشد.در 28 این ماه در سال 10 هجری رحلت بزرگ رهبر نجات بخش و سعادت آفرین جهان، یعنی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) رخ داد.

آن حضرت که در طی 23 سال مبارزه پیگیر با دشمنان دین و چهره های طاغوتی زمانش، لحظه ای از پای ننشست، و با همه مشکلات طاقت فرسا، و در شرایط دشوار، با انبوه دشمنان، ستیز کرد و سرانجام توانست ملتی وحشی و پراکنده را که در غرقاب جهل، خرافات و فساد و آلودگی غوطه‌ور بوده و با پستی، رذالت و جنگ و کشتار و غارت و ستم روبرو بودند، نجات دهد.

او چنین ملتی را، حکم‌فرمای قسمت اعظم جهان آباد و متمدن آن روز ساخت و به آنان آقایی و سروری بخشید و یک حکومت عدل و تقوی و یک جامعه توحیدی در سایه فرمان “الله”‌ پدید آورد.

عظمت و محبوبیت آن حضرت بدان سان بود که مرگ او مدینه را لرزاند و جهان اسلام آن روز را یکپارچه در سوگ و عزا فرو برد و به طوری که مردم، بسان مادران جوان مرده ناله می‌کردند و اشک می‌ریختند.

و نیز در همین روز، شهادت فرزندش، دومین پیشوای شیعه حسن بن علی(علیه السلام) رخ داد.
در آخرین روز از این ماه، شهادت جان‌گداز پیشوای هشتم شیعه امام رضا(علیه السلام) رخ داده است. آن حضرت که پس از شهادت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) در زندان هارون، همواره در فشار و خفقان و در محاصره دژخیمان حکومت وقت بود

او که علم و تقوی و بزرگواری، شهامت و شجاعت را از جد و پدر به ارث برده بود، پس از شهادت علی(علیه السلام) با معاویه خائن، در کشمکش بود. سرانجام در برابر توطئه ناجوانمردانه معاویه و خیانت منافقان، ناگزیر از جنگ کناره گرفت و با معاویه پیمان صلح بست.

مواد صلح به گونه ای بود که از یکسو معاویه را از تعیین جانشین و ولیعهد منع می‌کرد و اجازه نمی‌داد برنامه ضد اسلامی او عملی شود و از دیگر سو مانع نابودی دوستان مؤمن و فداکار می‌شد.

و از طرف سوم این صلح، فرصتی بود تا امام حسن(علیه السلام) تجدید قوا نموده و افکار عمومی را بر ضد معاویه و بنی‌امیه و کارهای ضد اسلامی آنان بسیج کند و زمینه را برای قیام امام حسین(علیه السلام) آماده سازد.یکی دیگر از رخدادهای بزرگ این ماه، بازگشت خاندان امام حسین(علیه السلام) از سفر پرخاطره کوفه و شام است.

کسی چه می‌دانست که: امام حسین(علیه السلام) در آن حرکت حیات بخش خود به کربلا و قیام مقدسش بر ضد استکبار و دیکتاتوری یزید، چرا اهل بیت و زن و بچه را همراه می‌برد؟

با آنکه همه جا، بوی خون و پیام مرگ از این قیام می‌آمد و امام نیز هنگام حرکت فرمود: “آنکه از بذل جان دریغ ندارد و آماده شهادت و ملاقات با خداست با ما حرکت کند”‌.

پس معنای حرکت زن و فرزندان و خواهران چه بود؟ آیا جز اسارت و گرفتاری پاک‌ترین سلاله عفت و نجیب‌ترین خاندان بشری در دست رذل‌ترین انسان نماها و دیوسیرت ترین دژخیمان اموی چیز دیگری می‌توانست باشد؟

و آیا امام واقع نگر و آگاه از همه چیز، از این سرنوشت بی خبر بود؟! نه!

پس از آنکه صحرای کربلا گلگون شد و پیکر مجاهدان و شهیدان راستین به زمین افتاد کاروان اسیران به سوی کوفه و شام حرکت داده شد.
حرکت و هجرت امام هشتم در مسیر و ادامه همان حرکت و هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام حسین(علیه السلام) و ... بود و در واقع کاری که امام حسین با قیام خونین خویش انجام داد امام رضا(علیه السلام) نیز در لباس هجرت و حرکت به خراسان پیاده کرد.این مصیبت‌های بزرگ را به جهان اسلام و تشیع تسلیت می‌گوییم

هرچند آنان در لباس اسارت بودند ولی همین اسارت نقش پاسداری و رسالت سنگین و هشدار دهنده آنان را آشکار ساخت. اولین خطابه پرشور زینب کبری دختر علی(علیه السلام) و زین‌العابدین(علیه السلام) فرزند حسین(علیه السلام) در بازار کوفه و در مجلس پسر زیاد، کوفه را لرزاند و بذر انقلاب و شورش ضد اموی را پاشید و آنگاه سخنان آتشین و شورانگیز آنان در شام، حتی درون کاخ خلافت و در اجتماع عظیم مسجد جامع دمشق، توفانی به پا کرد و کاخ ستم و تزویر و نفاق بنی‌امیه را لرزاند ... با این سخنرانی‌ها از این حرکت و نقش این اسارت آشکار شد و بازگشت پیروزمندانه اسیران به کربلا و مدینه، عظمت این رسالت و نقش روشنگرانه و بیدار سازش، روشن‌تر گردید و همه فهمیدند که چرا امام، هنگام حرکت می‌فرمود:“ان اله قدشاء ان یراهن سبایا ...”‌ : خداوند خواسته آن‌ها را اسیر ببیند.

در آخرین روز از این ماه، شهادت جان‌گداز پیشوای هشتم شیعه امام رضا(علیه السلام) رخ داده است. آن حضرت که پس از شهادت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) در زندان هارون، همواره در فشار و خفقان و در محاصره دژخیمان حکومت وقت بود.

با روی کار آمدن مأمون و سیاست صلح و آشتی او با خاندان رسالت! ناگزیر از هجرت به خراسان شد، و پس از یک دوره کشمکش‌های باطنی و مبارزه علمی و ایدئولوژیکی و شناساندن تشیع راستین و مذهب اهل بیت در جهان اسلام، رسمی کردن مذهب تشیع در سطح جهانی و ... مورد حسد مأمون قرار گرفت و در سال 203 هجری در سن 55 سالگی به وسیله سم شهید گردید.

حرکت و هجرت امام هشتم در مسیر و ادامه همان حرکت و هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام حسین(علیه السلام) و ... بود و در واقع کاری که امام حسین با قیام خونین خویش انجام داد امام رضا(علیه السلام) نیز در لباس هجرت و حرکت به خراسان پیاده کرد.این مصیبت‌های بزرگ را به جهان اسلام و تشیع تسلیت می‌گوییم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین نائیج ( چهارشنبه 90/10/14 :: ساعت 8:27 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سالروز میلاد علی اصغر (ع ) مبارک
قفلهای بزرگ و دستانی کوچک
میلاد نور مبارک
سعی من و صفای من
امام جواد علیه السلام مولودی با برکت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 41
>> مجموع بازدیدها: 110949
» درباره من

آیینه زندگی
حسین نائیج
http://nasre.parsiblog.com/

» آرشیو مطالب
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
دی 90
بهمن 90
اردیبهشت 91

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
ال محمد صلی الله علیه واله
یکی بود هنوزهم هست
کلام نور

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب