جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخود اگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در زمین حیرانم
مانده ام بی تو چراباغچه ام گل ندارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده ودر دست گلایل دارد
تابه کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است وبه عشقت هرروز
می خرم از پسرک هرچه تفال دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ؛تنها
تکیه بر کعبه بزن کعبه تحمل دارد