علم باید انسان را به خشیت برساند تا ارزش داشته باشد، چون بعد از مرگ دیگر از این علم سؤالی نمیکنند، بلکه از معرفتی که انسان داشته سؤال خواهند کرد و آیتالله بهجت در این عرصه سرآمد بود.
در این نگارش به بیان اوصاف آیت الله بهجت از نگاه فرزند و شاگرد ایشان در همایش "پارسای پرهیزگاری" می پردازیم .
بهجت
آیت الله بهجت خودی برای خودش قایل نبود و 30 سال در حسرت پرسشهایی درباره او از ایشان بودیم، اما به علت تواضعی که داشت حاضر نبود جواب دهد.
آیتالله بهجت چنان درس میخواند که در سن 15 سالگی در درس ادبیات عرب چنان مسلط شده بود که با استادش محاجه میکرد، درس خواندن را به بهانه عبادت ترک نمیکرد و در درس خواندن هم به بهانه عبادت کوتاهی نداشت.
یکی از بزرگان میگفت او قبل از اینکه بالغ شود سالک بود و به مرحلهای رسیده بود که معصیت را میدید و مرتکب نمیشد.
پرواز آدمی نتیجه ی دوری از گناه است!
علت پرواز ایشان این بود که گناه نمیکرد، زیرا گناه که در لسان روایات و آیات به آن وزر گفته میشود موجب سنگینی انسان میشود و پرواز را غیرممکن میکند.
هدف اصلی انسان از اندوختن علم، خدایی شدن و تکامل است و فقه شرط لازم برای حرکت ظاهری انسان است، اما برای یافتن خدا و باطن این علم رسا نیست.
آیت الله بهجت موت اختیاری داشتند؟
فرزند آیت الله بهجت درباره موت اختیاری پدر، بیان کرد: ایشان به استناد به حالات و برخی گفتههایشان دارای این حالت بودند و اولین کسی که این موضوع را تأیید کرده امامخمینی(ره) بودهاند.
او مردی بود که امام عظیمالشأن که خود در مدارج عرفانی از قلّه نشینان بود، درباره او به فرزندشان حاج آقا مصطفی(ره) فرموده بودند:ایشان دارای موت اختیاری هستند؛ یعنی قدرت این را دارند که هر گاه بخواهند روح را از بدن جدا کنند و به اصطلاح خلع کنند و باز بازگردند و تازه این شهادتها بر کرامات و مدارج عرفانی او در سنین جوانی و میانسالی او بیان شده است و خدا میداند که این مرد کم نظیر در سنین کهولت و پس از عمری تلاش بیوقفه و حرکت شتابان به سمت قلههای عرفان اصیل اسلامی و زهد و پارسایی به چه مقاماتی دست یافته بود!
تنها خدا میداند که در لحظات باشکوه عروج روح ملکوتی این مرد الهی چه ولولهای در عالم خلقت پدید آمده است و چه بزرگانی به پیشواز روح قدسی او از ملکوت خدا رهسپار ناسوت شدهاند.
شاید امروز که او در بین مریدان بی شمارش نیست، قفل زبانهایی که او مَُهر کرده بود، بشکند و قطرهای از دریای بی نهایت کرامات باهره او برای اهل دل نمایان شود.
مرحوم بهجت تا در قید حیات بودند، نزدیکان و شاگردان خاص و کسانی که از این مرد ربّانی کرامتها دیده بودند، از بیان آنها به شدت منع شده بودند و خود حضرت ایشان هم که بسیار کتوم بودند و چنان رفتار میکردند که جز کسانی که خبر از کرامات او داشتند یا خود از او معجزهای بی پرده دیده بودند، کسی از نوع گفتار و رفتار او نمیتوانست به دنیای پر رمز و راز درون پرشور او راهی بیابد یا حتّی گمانی کند.
شاگرد آیت الله بهجت بیان کرد ؛ آیتالله بهجت همیشه مژده و بشارت ظهور میدادند، اما هیچگاه توقیت و تعیین وقت برای ظهور نمیکردند.
علم سودمند؛ علم همراه با تواضع است
در تواضع این مرجع تقلید میتوان به این نکته اشاره کرد که رساله ایشان بعد از 6باری که چاپ شد؛ نام ایشان بر روی این رساله درج نشد؛ و بعد از اصرار دیگران گفت فقط بنویسید العبد محمدتقی بهجت.
این مرجع تقلید عارفی سالک بود که توانست تعداد زیادی از علاقهمندان عرفان اسلامی را دور خود جمع کند.
دیدگاه آیت الله بهجت درباره ظهور
شاگرد آیت الله بهجت بیان کرد ؛ آیتالله بهجت همیشه مژده و بشارت ظهور میدادند، اما هیچگاه توقیت و تعیین وقت برای ظهور نمیکردند.
دیدگاه آیتالله بهجت درباره نظام اسلامی
ایشان هیچ گاه مخالفتی با نظام نداشتند و ارتباط زیادی با رهبر معظم انقلاب داشتند.
آیت الله بهجت هیچ گاه حاضر نبود خود را مجتهد بداند
فرزند آیت الله بهجت گفت: آیت الله العظمی بهجت با اینکه اعلم همه مجتهدان زمان خود بود ،اما حاضر نبود خودش را مجتهد بنامد و در علم بگوید مساوی دیگران هستم .
آیتالله العظمی بهجت به شدت از دادن برخی القاب علمی و ... به ایشان پرهیز داشت و ناراحت میشدند و عبد واقعی خدا بودند . ایشان آنقدر تواضع داشت که در جلسات درس بر روی گلیمی قدیمی در کنار درب ورودی مینشست در حالیکه جای استاد در بالای کلاس بود.
آیت الله بهجت
آیت الله بهجت برای سایرین حجت بود
امثال آیت الله بهجت حجت خداوند برای دیگران هستند، و نیازی نیست که افرادی از هند و چین بیایند و راه را به ما نشان دهند ، راه باز و مشخص است و تنها برای رسیدن و دریافت این راه نیازمند آنیم که چشم و گوش خود را برگناه ببندیم و نماز را با توجه در اول وقت بخوانیم که بدین وسیله قطعا به راه خواهیم رسید .
این نکته را نباید فراموش کرد که رسیدن به خدا هیچ ارتباطی به خواندن اصول و درس خواندن در حوزه و ...ندارد ، بلکه همه می توانند در صورت رعایت احکام دینی به خدا برسند و در این مسیر گام بردارند .
اعتقاد آیت الله بهجت درباره میت
شاگرد آیت الله حسن زاده آملی (پسر آیت الله بهجت) در پاسخ به سؤالی درباره اینکه آیا مرحوم پدر را در خواب می بینند ، گفت :خودش معتقد بود که نزدیکان و اقوام باید میت را بعد از مرگ فراموش کنند ، چرا که اگر فراموش نکنند دچار مشکلات روحی می شوند ، به همین دلیل کمتر به خواب اقوام و نزدیکان می آیند .
اموات ناظر براعمال هستند !
فرزند آیت الله بهجت بیان کردند :من امسال مدتی در نجف بودم و در آنجا هرشب به نیت ایشان یاسین می خواندم اما چند شب وقت نکردم، تا اینکه هفته گذشته فردی به منزل ما آمد و گفت : من بعد از خواندن دعاهایی ایشان را در خواب دیدم و آیت الله بهجت فرمودند : به علی بگویید یاسین من را بفرستد .با اینکه ایشان وفات کرده اند اما معلوم است که بر مسائل اشراف دارند .
آقای بهجت جواب سوالاتی که به خاطر آنها به منزل ایشان رفته بودم را بدون طرح سوال آنها از سوی من پاسخ دادند و گفتند: حرف هایی که ما می زنیم قبل از این که بیان کنیم به گوش امام زمان عج الله می رسد
کرامتی عجیب از مرحوم حضرت آیت الله بهجت«رضواناللهتعالیعلیه»
حجت الاسلام محمد هادی مفتح، فرزند شهید مفتح که از اساتید برجسته حوزه علمیه قم و موسس رادیو معارف است روزی در کلاس درس در حوزه علمیه قم این خاطره شنیدنی را تعریف کرد:
روزی خدمت آیت الله بهجت رسیدم، از قبل برای زیارت ایشان در منزلشان وقت گرفته بودم. خودم را به آنجا رساندم اما دیدم وزیر آموزش و پرورش وقت جناب آقای مظفر و گروهی خدمت آیت الله بهجت رسیده اند. من ناراحت شدم و در اطاقی دیگر با آقازاده ایشان نشستم و صحبت کردند.
وقتی میهمانان منزل حضرت آقا را ترک کردند، در اندرونی خدمت آیت الله بهجت رسیدم ولی دیگر قصد نداشتم مسأله ام را با ایشان مطرح کنم و به همین خاطر مباحث دیگری را مطرح کردم. ولی آقای بهجت جواب سوالاتی که به خاطر آنها به منزل ایشان رفته بودم را بدون طرح سوال آنها از سوی من پاسخ دادند و گفتند: حرف هایی که ما می زنیم قبل از این که بیان کنیم به گوش امام زمان عج الله می رسد.
استاد مفتح می فرمودند من از این مسأله خوشحال و متعجب شدم. ایشان گفتند این جریان برای من در سال 1377 رخ داد.
منابع :
کتاب فریادگر توحید، مؤسسه فرهنگی اهل بیت
کتاب «برنامه سلوک» به اهتمام دکتر علی شیروانی
پیوستن نیروهای مصر به سفیانی(2)
نقد روایات حوادث مصر در آستانه ظهور(3)
تحلیل سند روایات در حوادث مصر(4)
حوادث مصر، نشانه ای برای ظهور(5)
مصر و مجموعه ای از نشانه های ظهور(6)
تحلیلی بر روایات عصر ظهور و جنبش مردم مصر (1)
--------------------------------------------------------------------------------
اگرچه روایات پیش بینی حوادث آینده مصر فراوان است اما تنها بخشی از آنها به عصر ظهور مرتبط می شود. روایات پیش بینی فتح مصر توسط مسلمانان و همچنین روایات غلبه مغربی ها بر مصر که در دوران انقلاب فاطمیان به حقیقت پیوسته است، از جمله روایاتی است که ربطی به مساله ظهور ندارند و باید مراقب بود که ما را به اشتباه نیاندازند و با روایات ظهور درآمیخته نگردند. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل تنها به روایاتی مراجعه خواهیم کرد که به نحوی دلالت بر حوادث دوران ظهور داشته باشند.
--------------------------------------------------------------------------------
ظهور منجی آخر الزمان از جمله مسایلی است که شیعه و سنی به آن معتقدند و در منابع روایی هر دو، روایات متعددی در این باره وجود دارد.
پیامبر خدا و اهل بیت، نشانه هایی را که پیش از ظهور حضرت ولی عصر(عج) رخ می دهد، ارائه کرده اند تا مردمی که در دوران پیش از ظهور زندگی می کنند خود را برای این اتفاق بزرگ آماده سازند و همچنین مردم دوران های دیگر مدعیان دروغین را بشناسند.
یکی از این نشانه ها که اخبار فراوانی را به خود اختصاص داده، رخدادهای مرتبط با کشور مصر است. ناآرامی های کنونی این کشور و جنبش مردم مسلمان این دیار، نگاه ها را بیش از گذشته به سوی این پیش گویی ها جلب کرده است. چرا که برخی از این نشانه ها همچون جنبش های پی در پی مردمی در کشورهای عربی و کشیده شدن این حرکت های مردمی به کشور مصر، با حوادث کنونی این سرزمین قابل تطبیق است.
اما به راستی آیا حوادث کنونی مصر همان است که در روایات اهل بیت برای ظهور حضرت ولی عصر پیش بینی شده؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید همه روایاتی را که در زمینه نشانه های ظهور به دست ما رسیده و به نوعی با مصر در ارتباط است، مورد کنکاش قرار دهیم و نمایی کلی از این دسته از روایات ارائه نماییم. اما مهمتر آن است که بتوانیم تحلیلی دقیق بر این گروه از روایات، داشته باشیم و نتیجه ای شایسته از آن بگیریم.
حوادث مصر در آستانه ظهور
اگرچه روایات پیش بینی حوادث آینده مصر فراوان است اما تنها بخشی از آنها به عصر ظهور مرتبط می شود. روایات پیش بینی فتح مصر توسط مسلمانان و همچنین روایات غلبه مغربی ها بر مصر که در دوران انقلاب فاطمیان به حقیقت پیوسته است، از جمله روایاتی است که ربطی به مساله ظهور ندارند و باید مراقب بود که ما را به اشتباه نیاندازند و با روایات ظهور درآمیخته نگردند. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل تنها به روایاتی مراجعه خواهیم کرد که به نحوی دلالت بر حوادث دوران ظهور داشته باشند.
با مراجعه و بررسی این دسته از روایات می توان رخدادهای مرتبط با ظهور را به هفت دسته تقسیم کرد که در نگاه اول، ترتیب روشنی برای این حوادث دیده نمی شود. اما با اندکی تامل می توان به یک ترتیب منطقی اما احتمالی دست یافت.
شیخ مفید هنگام برشمردن نشانه های ظهور در این باره می گوید:
خُرُوجُ الْعَبِیدِ عَنْ طَاعَةِ سَادَاتِهِمْ وَ قَتْلُهُمْ مَوَالِیَهُم. (الارشاد، ج 2، ص 369)؛ بردگان(مردم و پابرهنگان جامعه) از فرمانبرداری بزرگان خود بیرون رفته و آنان را می کشند.
این اتفاقات عبارتند از:
1ـ حرکت انقلابی مردم علیه حاکمان در مصر و دیگر کشورهای عربی
2ـ کشته شدن فرمانروای مصر به دست مردم
3ـ هرج و مرج و نابسامانی در کشور به دلیل فقدان پیشوا
4ـ ورود نیروهای خارجی به مصر
5ـ انقلاب مردی از مصر و ایجاد حرکت اسلامی در این کشور
6ـ پیوستن نیروهای خارجی مستقر در مصر به سفیانی
7ـ آمادگی برای استقبال از امام زمان و ورود حضرت به این کشور
1ـ حرکت انقلابی مردم علیه حاکمان در مصر و دیگر کشورهای عربی
یکی از نشانه های ظهور، حرکت عمومی مردم منطقه و یا مردم کشورهای عربی بر ضد حاکمان است. حاکمانی که استبداد، زورگویی و ظلمشان چنان مردم را بر آشفته که جز به کشتن آنان راضی نخواهند شد. شیخ مفید هنگام برشمردن نشانه های ظهور در این باره می گوید:
خُرُوجُ الْعَبِیدِ عَنْ طَاعَةِ سَادَاتِهِمْ وَ قَتْلُهُمْ مَوَالِیَهُم. (الارشاد، ج 2، ص 369)؛ بردگان(مردم و پابرهنگان جامعه) از فرمانبرداری بزرگان خود بیرون رفته و آنان را می کشند.
گویا این حادثه بیشتر در کشورهای عربی رخ می دهد و حاکمان این کشورها به خاطر وابستگی به قدرت های دیگر و گرایشات غیر بومی مورد نکوهش مردم قرار می گیرند:
وَ خَلْعُ الْعَرَبِ أَعِنَّتَهَا وَ تَمَلُّکُهَا الْبِلَادَ وَ خُرُوجُهَا عَنْ سُلْطَانِ الْعَجَمِ. (همان)؛ و مردم عرب از قید و بند (ذلت) آزاد می گردند و شهرها را تصرف می کنند و از فرمان پادشاه عجم (غیر عرب یا با گرایشاتی غیر بومی) بیرون می آیند.
بنابر روایتی از امیرمومنان علی(علیه السلام) دایره این جنبش ها و اختلافات به تمامی کشورهای عربی کشیده خواهد شد. از امام علی علیه السلام نقل شده که در ضمن بیان نشانه هایی از ظهور فرمودند:
... اخْتِلَافٍ فِی کُلِّ أَرْضٍ مِنْ أَرْضِ الْعَرَب. (تفسیر عیاشی، ج 1، ص 64)؛ اختلاف و درگیری در تمامی سرزمین عرب رخ خواهد داد.
نکته پر اهمیت این است که ظاهرا برخی از این انقلاب های مردمی به ثمر می نشیند و رنگ پیروزی را به خود خواهد دید:
وَ غَلَبَةُ الْعَبِیدِ عَلَى بِلَادِ السَّادَات. (الارشاد، همان)؛ نوکران (مردم عادی) بر شهرهاى بزرگان خود غلبه می کنند.
مصر نیز همچنانکه خواهیم گفت از این قاعده در کشورهای عربی مستثنی نخواهد بود و علیه حاکم خود برخواهد آشفت.
2ـ کشته شدن فرمانروای مصر به دست مردم
از روایات ظهور برمی آید که ناآرامی ها و انقلاب مردمی در کشورهای عربی به مصر نیز کشیده خواهد شد. تا به آنجا که مردم، فرمانروای خود را خواهند کشت:
وَ قَتْلُ أَهْلِ مِصْرَ أَمِیرَهُمْ. (الارشاد، همان)؛ «مردم مصر، فرمانروای خود را می کشند.»
برخی از منابع اهل تسنن حاکی از آن است که این حادثه با کشته شدن فرمانروای شام، همزمان خواهد بود:
«قبل از وى فرمانرواى شام و حاکم مصر کشته مى شوند.» (ر.ک: عصر ظهور، ص 158)
اگر مراد از اطراف مصر در این روایت، مرزهای داخلی مصر باشد، نتیجه این خواهد شد که کمی قبل از ظهور حضرت، نابسامانی و هرج و مرج، عده ای از فرعون صفتان سودجو و یا مسیحیان ضد اسلام را بر شهرهای حاشیه ای این کشور حاکم خواهد کرد
3ـ هرج و مرج و نابسامانی در کشور به دلیل فقدان پیشوا
یکی از حوادثی که پیش از ظهور حضرت برای کشور مصر پیش بینی شده است، هرج و مرج و نابسامانی است.
از ابوذر نقل شده که گفت:
امنیت از مصر رخت بر مى بندد. راوی می گوید به او گفتم: در آن هنگام که امنیت از دست مى رود، پیشوایى نیست که آن را فراهم آورد. گفت: خیر، بلکه نظام آن از هم پاشیده مى شود. (کتاب الفتن، نعیم بن حماد، ص 174)
بنابراین ریشه این نابسامانی نداشتن پیشوا و جلوداری است که بتواند حرکت انقلابی مردم را رهبری نماید. این ناامنی و هرج و مرج به آنجا خواهد رسید که عده ای فرصت طلب از این اوضاع، نهایت سوء استفاده را می کنند و بر قسمتی از این سرزمین سیطره پیدا می نمایند. از امیر مومنان(علیه السلام) درباره نشانه های ظهور نقل شده که فرمود:
و غلبة القبط على أطراف مصر. (المناقب، ج 2، ص 274)؛ قبطیان بر اطراف مصر غلبه می کنند.
اما قبطیان چه کسانی هستند؟
در تاریخ می خوانیم که فرعون و فرعونیان و همچنین جالوت (فرمانروای ستمگری که نامش در قرآن آمده) از قبطیان بوده اند. بنابراین ممکن است که مقصود از قبطیان، بازمانده حاکمان فرعونی این سرزمین و یا به طور کلی فرعون صفتان باشد.
البته باید در نظر داشت که قبطیان کنونی مصر مسیحی اند و جمعیتی حدود 15 میلیونی دارند که ممکن است، مراد حدیث همین گروه از جمعیت مصر باشد.
اگر مراد از اطراف مصر در این روایت، مرزهای داخلی مصر باشد، نتیجه این خواهد شد که کمی قبل از ظهور حضرت، نابسامانی و هرج و مرج، عده ای از فرعون صفتان سودجو و یا مسیحیان ضد اسلام را بر شهرهای حاشیه ای این کشور حاکم خواهد کرد.
اما ممکن است مقصود از اطراف مصر، سرزمین های همسایه این کشور نظیر فلسطین، اردن, لیبی یا سودان باشد که اسیر حاکمانی فرعون صفت می باشند.
خواستم نوشته ام را با نام نامی خداوند جلیل آغاز کنم، این آیه قران فرا یادم آمد که:
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ...( اوست خدای یگانه که هیچ خدای دیگری جز او نیست ، فرمانروا است ، پاک است ، ، عاری از هر عیب است ، ایمنی بخش است ، نگهبان است ، پیروزمند است ، با جبروت است و بزرگوار است)حشر/23)
دیدم که سلام نیز یکی از نام های نامی آن رب جلیل است. پس نوشته ام را به نام سلام، نام خدا آغاز می کنم:
وقتی دوستی را می بینی و به او می گویی «سلام علیک» در حقیقت می گویی دوست گرامی هیچ گزندی از جانب من متوجه تو نخواهد شد و تو از جانب من در امانی و هنگامی که آن دوست نیز پاسخ تو را داد و گفت «علیک السلام» او نیز در مورد تو همان حقیقت را گفته است.
سلام یعنی چه؟
سلام در لغت همان درود فارسی است. «سلام علیکم» یعنی درود بر شما اما سلام را معانی گونه گونی است تا که با که باشد و چگونه آید؛ برخی گفته اند «سلام» درود ناپیوسته و منفصل زبانی است در مقابل صلاة که درود متصل و پیوسته قلبی است؛ «اما بنابر آنچه که گفته شد سلام نیز می تواند پیوسته و از کنه وجود برآید»
برخی دیگرگفته اند سلام چون از ناحیه آدمی صادر گردد، زبانی است و ناپیوسته اما از جانب ملائکه و فرشتگانی استغفاراست و طلب بخشش و چون از ناحیه خداوند کریم آید درودی است ناگسستنی و پیوسته، پس بنابرآنچه که گفته شد در قرآن کریم که می فرماید: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا(أحزاب/56)؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملا تسلیم (فرمان او) باشید.
اگر چه به حسب ظاهر این سلام ها از طرف نمازگزاران بیان می شوند امّا در حقیقت آنها از ناحیه خداوند صادر می شوند، ولی از زبان نمازگزارو در اینجا نمازگزار ترجمان سخن خداوند است و این توفیق به این عبد و نمازگزار داده شده است که سخن خداوند را به مخاطبین برسانند.
با یک بیان سه معنا را در نظر گرفته، گرچه صلاة را محور درود قرار داده اما طبیعی است که چون همراه خداوند شود معنایی بالاتر و درودی ناگسستنی است و چون با فرشتگان آید معنای استغفار که همان علو رتبه پیامبر است و طلب بخشش برای امت رسول گرامی و چون صلاة با مومنین همراه گردد، معنای درود پیوسته قلبی دارد و سلامی که ماموریم به آن حضرت تقدیم نماییم، گرچه درودی زبانی است؛ اما چنانچه ریشه در دل ما نداشته باشد ارزشی ندارد و باید بدانیم اگر به حضرتش سلام می دهیم، صلوات می فرستیم و "معاذالله" مرتکب گناه می شویم، پیمان خویش شکسته ایم چرا که گناهکار نمی تواند در مقابل پیامبر خدا سلم باشد، اگر بخواهد سلم باشد باید گناه نکند، موجبات خشنودی او را با اطاعت محض از خداوند بدست آورد.
اگر خداوند سبحان کسی را مورد سلام قرار داد در دنیا و آخرت همراه اوست و چه اندکند کسانیکه خداوند به آنان سلام کرده است، همان پیامبران عظیم الشانی که آیات ذیل درباره آنها فرود آمده است:
1- ابراهیم پیامبر: اولین کسی که خداوند در قرآن به او سلام کرده است؛ و سلام علی ابراهیم(صافات/109) سلام بر ابراهیم ، سلامی از ناحیه آن پروردگار جلیل به سوی پیامبری که بزرگ انبیاء الهی است.
2- نوح پیامبر، پدر دوم آدمیان: سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ(صافات/79) سلام بر نوح در میان جهانیان باد!
3- عیسای مسیح
وَسَلَامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَیوْمَ یمُوتُ وَیوْمَ یبْعَثُ حَیا(مریم/15) سلام بر او، آن روز که تولد یافت، و آن روز که میمیرد، و آن روز که زنده برانگیخته میشود! (پیامبری که سلام خدا همواره همراه اوست.)
4- موسی و هارون
سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ(صافات/120) سلام بر موسی و هارون
5- الیاس نبی
سَلَامٌ عَلَى إِلْ یاسِینَ(صافات/130) سلام برالیاس
6- جمیع انبیای عظام
وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ(صافات/181) سلام بر فرستادگان ( ورسولان الهی باد)
سلامهای دیگری هم در قرآن آمده که عبارتند از:
7- سلام فرشتگان به پیامبران
وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ(هود/69)
فرستادگان ما [= فرشتگان] برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آنها) آورد.
8- سلام فرشتگان در بهشت بر اولواالالباب(خرددمندان) و صبر پیشگان
...إنّما یتذکّر أولوا الألبـب ...سلـم علیکم بماصبرتم فنعم عقبى الدّار(رعد/19-24)
... تنها صاحبان اندیشه متذکر میشوند... (و به آنان میگویند:) سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا(ی جاویدان)!
9- سلام نگهبانان بهشت به پرهیزکاران
... أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ(زمر/73)
و درهای بهشت گشوده میشود و نگهبانان به آنان میگویند:«سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها! داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید!»
ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ(حجر/46)
(فرشتگان به آنها میگویند:) داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت!
10- سلام بر رهپویان وادی هدایت
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى(طه/47)
و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی میکند!
11- سلام بر دردانه های آفرینش و بندگان برگزیده الهی
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَى آللَّهُ (نمل/59)
بگو: «حمد مخصوص خداست؛ و سلام بر بندگان برگزیدهاش!»
12- سلام بندگان خاص حق بر جاهلان دور از ادب
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا(فرقان/63)
بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بیتکبر بر زمین راه میروند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام میگویند (و با بیاعتنایی و بزرگواری میگذرند)؛
13- سلام بر خانواده، از آداب ورود به خانه
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ بُیوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(نور/27)
توجه ما به استعدادها و تواناییهای بیحد و اندازه مان که همگی در حکم ابزار و وسایل زندگی و سیر و سفرمان است ، میتواند مقصد حقیقی را به من و تو بنمایاند .
تا وقتی خودت را و مبدأ و مقصدت را نشناسی، تا وقتی ندانی که از کجا آمدی و به کجا خواهی رفت، برای چه آمدی و برای چه خواهی رفت، سرگشته ای و حیران ...
واقعیت این است که یافتن گنجینه ای از اشیای گران قیمت، در بیابانی خشک و بی آب و علف تو را خوشحال نمی کند ، بلکه آن چه تو را شاد می کند و امیدواری و حیات را به تو ارزانی می دارد ، سهم ناچیزی از آب است و نشانی از راه .
خوب فکر کن ... در برهوت دنیا چیزی که به من و تو امید و حیات می دهد و راه حیات جاودانی و سعادت ابدی را برایمان می گشاید ، علم فضانوردی و یا دانش شکافتن هسته اتم نیست؛ هر چند که این ها هم ارزشمند و گران بهاست ، اما راه نجات و حیات من و توی انسان نیستند ... من و تو تشنه علمی دیگر و نیازمند دانشی دیگریم؛ دانشی که ما را با خودمان ، نیازهایمان ، خصایصمان ، توانمندی هایمان و آینده مان آشنا کند؛ دانشی که ما را به شناخت خالقمان برساند ... پس باید که نگاهی به خودمان بیندازیم.
هدف و ابزار طی کردن مسیر را بشناسیم!
توجه ما به استعدادها و تواناییهای بیحد و اندازه مان که همگی در حکم ابزار و وسایل زندگی و سیر و سفرمان است ، میتواند مقصد حقیقی را به من و تو بنمایاند . منزل و مقصدی که ما جستجو میکنیم، بیشتر از این جهان طبیعت است و امکاناتی که در اختیار ماست ، فقط برای رفع حوائج مادیمان نیست ؛ زیرا بسیاری از این ابزار و وسایل به نیازهای این جهانی ارتباطی ندارند .
نباید غافل باشیم که رسیدن به هر مقصدی ، ابزار خاصی را می طلبد. شناخت مقصد اهمیت ویژه ا ی دارد ؛ که آن که مقصد را بشناسد، مسیر و کیفیت حرکتش با دیگران متفاوت خواهد بود ؛ چرا که می داند به هر منزلی و از هر راهی نمی توان رفت .
هر وقت من و تو دریابیم که مقصدمان طبیعت نیست ، به یقین زاد و توشه ای فراهم می کنیم که در آن مقصد حقیقی دارای ارزش باشد ؛ اما از آنجا که اغلب انسان ها مقصد را نمی شناسند ، نوع انتخاب هایشان ارزش های این دنیایی همچون مقام ، ریاست و ثروت است و وای بر کسی که با این گونه توشه ها در آن منزل پیاده شود ، که به یقین متاعش آنجا خریداری ندارد ...
خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را ؛ فرمان او در میان آنها پیوسته فرود میآید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد
هر کسی طبیب دردهای خود است !
هر وقت خودمان را شناختیم ، در خواهیم یافت که طبیب خویشتن قرار داده شده ایم و نشانه سلامت به ما شناسانده و دردها برایمان بیان شده است و به دوای دردها راهنمایی شده ایم ... هر وقت خودمان را بشناسیم ، خدایمان را هم خواهیم شناخت ... وقتی خود را بشناسیم، به مهم ترین مسئله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان، یعنی خدا پی می بریم ... وقتی خودمان را بشناسیم ، در خواهیم یافت که در زندگی و جهان چه باید بکنیم و چگونه باید رفتار کنیم ... و اگر خود را نشناسیم ، نخواهیم دانست که رفتار و اخلاقمان در جهان چگونه باید باشد ؛ یعنی خود وجودی مان چگونه باید باشد ؛ چرا که اخلاق ، از آن نظر که یک سلسله ملکات است ، به چگونه بودن و چگونگی شناخت خود و چگونگی رفتار باز می گردد ... پس برای پی بردن به بزرگ ترین رازهای جهان و مهم ترین مسئله ای که در فکر بشر مطرح است ، یعنی خدا ، خود را بشناسیم و برای مهم ترین مسئله از نظر ابتلای عملی بشر که چگونه باید باشیم و چگونه باید رفتار کنیم ؛ یعنی اخلاق نیز باید خودمان را بشناسیم .
شناخت خود، ابتدای ورود به خداشناسی
خودمان را که شناختیم، آنگاه پی خواهیم برد که ما مجموعه اى از صفات حق و جلوه اسماى خدائیم و عبث کارى و بازى گرى در آفرینش مان وجود ندارد. سراسر وجودمان و همه ذرات هستى مان ، حق است و هر جزئى از اجزاى ما جلوه اى از قدرت و دانش و بصیرت و عدالت و حکمت خدا جریان دارد .
وقتی خدای متعال در قرآنش می فرماید : « اللّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا ؛ خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را ؛ فرمان او در میان آنها پیوسته فرود میآید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد .»1 به عبارتی این آیه تصدیقی بر سخن امام حسین علیه السلام داردکه میفرماید: «أَیُّها الناسُ! اًّنّ الله جلَّ ذِکرُه ما خَلَق العبادَ اًّلاّ لِیَعرِفُوه ، فَاًّذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه اًّسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادِْ ما سواه ؛ ای مردم! خداوند بزرگ بندگانش را نیافرید ، جز برای اینکه او را بشناسند و پس از شناختن ، او را پرستش نمایند و آنگاه که او را عبادت کنند ، از بندگی غیر او آزاد شوند .» 2
همه موجودات روی زمین ، همه جهان آفرینش و آفرینش من و تو نیز برای آن است که من و تو را به سوی خدا هدایت کند تا او را پرستش کنیم؛ همان که امام صادق علیه السلام در پاسخ جابر که سؤال کرد: هدف خداوند از این لطف چیست؟ فرمود: «آیا شما نمیتوانی مقصود یک کریم را بفهمی؟» جابر گفت : در میان مردم کمتر کسی است که بدون مقصود ، کریم شود. گروهی هدفشان خودنمایی است. امام فرمود: «خداوند خودنمایی نمیکند و تنها برای رسیدن موجودات به فیض ، آنان را می آفریند و به جز کرامت خداوند فلسفه دیگری برای به وجود آمدن جهان وجود ندارد ؛ زیرا اگر علت دیگری وجود داشت و آن علت ، خدا را وادار و مجبور می کرد که جهان را بیافریند، همان علت ، جای خدا را می گرفت و یک خدای مجبور را نمی توان خدا دانست.»
جابر پرسید: آیا ممکن است علتی وجود داشته باشد که خداوند به آن علت جهان را آفریده ، بدون اینکه آن علت خدا را مجبور کرده باشد؟ بر فرض خداوند برای اینکه قدری قدرت خود را به تماشا بگذارد ، درصدد آفرینش جهان برآید و از این جهت لذت ببرد؟ امام فرمود: «تماشا کردن و لذت بردن ، طبیعت ما انسانهاست و نیازمندی ما را میرساند ؛ اما خدا چنین نیست و از این گذشته لذایذ تا حدود زیادی مستقیم یا غیرمستقیم ، ناشی از جسم ماست و خدا جسم ندارد.»
امام حسین علیه السلام داردکه میفرماید: « أَیُّها الناسُ! اًّنّ الله جلَّ ذِکرُه ما خَلَق العبادَ اًّلاّ لِیَعرِفُوه ، فَاًّذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه اًّسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادِْ ما سواه ؛ ای مردم! خداوند بزرگ بندگانش را نیافرید، جز برای اینکه او را بشناسند و پس از شناختن ، او را پرستش نمایند و آنگاه که او را عبادت کنند ، از بندگی غیر او آزاد شوند»
جابر پرسید: آیا لطف خدا علت آفرینش نیست؟ پس چرا لطف را بیان نکردید ؟ امام فرمود: «بله، ولی لطف علتی الزامی نیست؛ یعنی علتی نیست که خداوند را مجبور به آفرینش کند و چون علت الزامی نیست، وقتی موحد می گوید خدا از راه لطف جهان را آفریده است، چیزی برخلاف توحید نیست». جابر پرسید: خداوند می توانست از آفرینش جهان صرف نظر کند؟ امام فرمود: «بدیهی است که می توانست».
جابر گفت: ولی او صرف نظر نکرد و آن را از راه لطف آفرید؛ پس خدا، نمی تواند از لطف خودداری کند. امام فرمود: «وقتی تو کسی را اکرام کنی، در صورتی که آن اکرام وظیفه حتمی تو نباشد، آیا مجبور هستی؟».
جابر گفت: نه. امام فرمود: «خداوند هم بدون اجبار و از روی اکرام واقعی، جهان را آفرید تا نعمت حیات را به موجودات بذل و عنایت کند و من بدون لطف چیزی را برای ایجاد جهان نمی بینم».3
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. طلاق: 12.
2. بحارالانوار، ج 5، ص 312.
3. قزوینی، سید محمد کاظم، موسوعة الامام الصادق، ج 4، ص 544.
خانواده آسمانی
خانواده ، کانونی است مقدس که در سایه پیوند زناشویی دو انسان از دو جنس مخالف پایه گذاری شده و با پیدایش و تولید فرزندان کامل تر می شود. در اسلام برای تشکیل خانواده ، استانداردهایی معرفی شده است . هرقدر ارکان تشکیل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شایستگی و برتری برخوردار خواهند بود. از این رو، به طور اجمال می توان گفت خانواده برتر از نظر اسلام ، آن است که ارکان آن شایسته و منطبق با استانداردهای اسلامی باشد، مناسبات و روابطی منطبق با آموزه های دینی بر آنها حاکم باشد، خروجی آن انسانهایی شایسته وموثر در ساخته شدن جامعه ایده آل اسلامی باشد. واما ملاک برتری، از نظر اسلام ، مال و ثروت و مانند آن نیست که کسی به آنها ببالد. برتری خانواده به انطباق آن با استانداردهای اسلامی و برخورداری از ویژگیهای ارزشی و فضیلتهاست.
برترین خانواده در اسلام
اسلام ، اهل بیت پیغمبر اکرم (ص ) را به عنوان نمونه ای کامل از خانواده برتر معرفی و صلاحیت الگویی آن را برای جهانیان امضا کرده است . خداوند سبحان این خانواده را از هرگونه رجس و پلیدی مبرا دانسته است . و خلاصه جای جای قرآن از فضایل و ویژگیهای آنان سخن گفته است . این خانواده از پیوند ملکوتی وجود نازنین حضرت علی (ع ) و فاطمه اطهر(س ) تشکیل شده است . علی (ع) و فاطمه (س ) کفو یکدیگرند؛ اگر علی (ع ) نبود فاطمه (ع ) در عالم همتایی نداشت و اگر فاطمه (س ) نبود برای علی (ع ) کفوی نبود. پیوند آن دو در آسمانها و نزد عرشیان برقرار شد و در جمع زمینیان تحقق عینی یافت . رسول خدا(ص ) در جریان ازدواج آن دو وجود عرشی ، آنان را اسوه و الگوی امت خویش خواند و فرمود: زندگی علی (ع ) و فاطمه(س) سراسر الگوست .
در آموزه های اسلامی برای گزینش همسر شایسته بر ویژگی دین و ایمان بسیار تاکید شده است . در خانواده برتر اسلامی ، زن و شوهر هر دو از عقیده و ایمانی خالص برخوردارند.ویژگیهای خانواده برتر
با توجه به اینکه اهل بیت پیامبراکرم (ص ) از نظر اسلام برترین خانواده شمرده می شوند از تمام ویژگیهای ارزشی و استانداردهای مکتبی به صورتی کامل برخوردارند، باید این خانواده برای همگان الگو قرار گیرند و ویژگیهای آن به عنوان نوک قله و اوج ارزشهای اسلامی مورد توجه باشد و خانواده های اسلامی برای رشد و تعالی خود و دستیابی به زندگی ایده آل و مکتبی همواره ارزشهای نوک قله را مدنظر قرار دهند و تمام حرکات و سکنات و جهت گیریهای خود را با آن هماهنگ سازند و تا می توانند در همان سمت و سو حرکت کنند و خود را به نوک قله نزدیک سازند. امام علی (ع ) پیروان خود را به اهل بیت و الگوگیری از آنان فرا خوانده ، می فرماید: به اهل بیت پیامبر بنگرید، از آن سمت که آنها گام برمی دارند منحرف نشوید و قدم به جای قدمشان بگذارید، آنها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند. با این توضیح ویژگیهای خانواده برتر را از دیدگاه اسلام در محورهای فوق پی می گیریم :
اصالت خانوادگی
اولین ویژگی خانواده برتر در اسلام ، اصالت خانوادگی و اصل و نسب پاکیزه است . اصلاب ارزشمند پدران و دامنهای مطهر و پاک مادران که به هیچ گونه پلیدی آلوده نشده اند. چنان که در زیارتنامه امام حسین (ع ) می خوانیم :" شهادت می دهم که تو از گوهرهای پاک و از ارحام مطهری . جاهلیت به ناپاکیهایش شما را آلوده نساخت و لباسهای ناپاک خود را بر اندام شما نپوشاند". این ویژگی آنچنان مهم است که امام حسین (ع ) در جریان دست بیعت ندادن با یزید از آن استفاده می کند "دامنهای پاک و منزهی که من در آن پرورش یافته ام به من چنین اجازه ای نمی دهند".
ویژگی های نفسانی
1-دین و ایمان : خانواده ای برتر است که هر کدام از ارکان آن از ویژگی دین و ایمان و اعتقادات ناب برخوردار باشد. در آموزه های اسلامی برای گزینش همسر شایسته بر ویژگی دین و ایمان بسیار تاکید شده است . در خانواده برتر اسلامی ، زن و شوهر هر دو از عقیده و ایمانی خالص برخوردارند. چنانکه در مورد حضرت علی (ع ) و فاطمه (ع ) این گونه است . اگر ایمان جن و انس را روی هم بگذارند به اندازه ایمان علی (ع ) نمی رسد. رسول خدا(ص ) درباره ایمان دخترش فرمود: همانا خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را از ایمان و یقین لبریز کرده است .
همسر داری علی (ع )، مدیریت او در خانه و خانواده ، شوهرداری فاطمه (ع )، خانه داری و تربیت فرزند او در عالم نظیر ندارد و تا قیامت برای جهانیان نورافشانی می کند.
2-علم و دانش : ارکان تشکیل دهنده خانواده برتر از لحاظ علم و آگاهی دارا و ثروتمند هستند. در این خانواده زن افزون بر اطلاعات و آگاهیهای مذهبی به عنوان همسر، مادر، مدیر و کدبانوی خانه از آگاهیهای لازم زندگی برخوردار است . راه و رسم شوهرداری و خانه داری را به خوبی می داند و به وظایفی که شرع مقدس بردوش او نهاده ، واقف است و از لحاظ رشد عقلی و فکری به درجه ای رسیده است که نیازی به امر و نهی ندارد. رسول خدا(ص ) می فرماید: بهترین دختران (برای ازدواج ) کسانی اند که از عقل و ادب برخوردارند و شما به امر ونهی او نیازی نمی یابی . مرد چنین خانواده ای نیز افزون بر اطلاعات دینی ، به عنوان مدیر و سرپرست خانواده ، شوهر و پدر از آگاهیهای لازم برخوردار است و به وظایفی که اسلام بر عهده اش نهاده ، به خوبی آشناست .
3-معنویت : زن وشوهر در خانواده برتر سرشار از معنویت اند. زندگی آنان صحنه ذکر و یاد خداست . اهل تهجد و شب زنده داری ، تلاوت قرآن ، دعا و مناجات ، راز ونیاز، توبه و استغفار و مانند آن هستند. از حضیض دنیا و خواسته های ناچیز دنیوی فراتر رفته اند و مرغ دلشان به پرواز درآمده و اوج گرفته است . دنیا و مال و ثروت ، جاه و مقام و شهرت و امثال این امور اعتباری سیرابشان نمی کند. پیوند آنها با یکدیگر ذره ای از معنویتشان نکاسته ، بلکه بر توفیقاتشان افزوده است ؛ چرا که زندگی زناشویی آنان به ارتباط آنها با خدا بیشتر مدد رسانده است .
رسول خدا(ص ) می فرماید: بهترین دختران (برای ازدواج ) کسانی اند که از عقل و ادب برخوردارند و شما به امر ونهی او نیازی نمی یابی . معنویت امیرمومنان که زبانزد خاص و عام است . خدا بر سراسر زندگی اش حکومت دارد. تن او در میان زمینیان ، ولی روحش با عرشیان دمخور است . پیامبر(ص) توصیف می کند: وقتی دخترم فاطمه در محراب عبادت قرار می گیرد، همچون ستاره ای برای ملائکه آسمان می درخشد و خداوند بزرگ به آنان می گوید: ای ملائکه من ! به بهترین بنده من فاطمه بنگرید، او در مقابل من ایستاده و از خوف من تمامی وجودش می لرزد.