کلیدهای فتح دلهای مردمان
(مسلما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبتی برای آنان در دلها قرار میدهد!)
ایمان و عمل شایسته، کلید هایی هستند که می توان با آنها قفل دلهای مردمان را گشود، و سرزمین قلبهایشان را برای همیشه فتح کرد.
محبوبیّت نزد مردم، در گرو ایمان و عمل شایسته است. هرگاه دیدیم چشمه محبوبیّت مان خشک شده است باید به عقیده یا عملکرد خود شک کنیم چه آنکه وعده ی خدا تخلّف ندارد.
اگر آفتاب یاد خدا از سرزمین قلبتان غروب کند؟
(و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!)
هر کس خدا را زیر روشنایی آفتاب گم کند خود را در تنگنای زندگی محصور و محبوس خواهد یافت.
چه پندار باطلی است که گمان می کنیم تازیانه سختی و تنگی معاش تنها بر گرده مستمندان فرود می آید، زندگانی آنان که در آغوش خروالها پول می خوابند و بر پشتی دارایی ها تکیه می دهند، بیشتر از هر کس و هر چیزی، زیر سندان حرص، دلهره و ترس در تنگی و فشار است.
آنان که پشت به آفتاب راه می روند جز سایه شان را نخواهند دید، اینان به مجازات همین غفلت، در قیامت کور محشور خواهند شد.
از ماست که بر ماست!
(و هنگامی که رحمتی به مردم بچشانیم، از آن خوشحال میشوند؛ و هرگاه رنج و مصیبتی بخاطر اعمالی که انجام دادهاند به آنان رسد، ناگهان مأیوس میشوند!)
هر چه رحمت است از خداست و هر چه مصیبت و ناگواری، از ما؛ پس کسی را مقصر ندانیم اگر در چاهی فرو می افتیم که به دستان خود حفر کرده ایم.
پیمانه ظرفیت انسانها یکی نیست، برخی با اندکی نعمت، شاد و سر مست می شوند و با اندکی تلخی، به بن بست می رسند. باید در دعاهایمان از خدا بخواهیم که پیش و بیش از هرنعمتی، نخست ظرفیت تحمل آن را به ما عطا کند.
آرزوی مرگ
مقدمه
قَالَ النَّبِیُّ ص النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا: مردم در خوابند هنگامی که مردند بیدار می شوند (بحار الأنوار ،ج50 ،134. مجموعه ورام ،ج 1 ،ص 145) .
عالم قبر آخرین منزل دنیا و اولین منزل آخرت است که هرگز از آن به سمت دنیا بازگشتی نیست. با آغاز مرگ و ورود به قبر ،کار دینداری و تکالیف الهی به پایان می رسد، شک و تردید برطرف می شود و ایمان به حقایق آخرت کامل می شود اما این ایمان دیگر هیچ سودی نخواهد داشت. ایمان زمانی ارزشمند است که ایمان به غیب باشد وقتی همه چیز آشکار شد و انسان بدون اختیار، تسلیم قدرت الهی شد، ایمان دیگر ارزشی ندارد. دیگر چیزی به اعمال صالح اضافه نمی شود؛ مگر آنکه خود، باقیات صالحات بجا گذاشته باشد یا اینکه بازماندگان چیزی برایش بفرستند. گناهی نیز از گناهانش کم نمی شود؛ مگر آنکه اثر اعمال صالح خودش در دنیا هنوز باقی باشد و بتواند کفاره گناهی را تحمل کند یا آنکه کسی برایش استغفار و طلب بخشش نماید. بنابراین عالم قبر همواره با عذاب حسرت عجین است. حسرت باور نکردن و ایمان نیاوردن. حسرت فرصت های از دست رفته . حسرت اعمال به ریا آلوده شده و ... .
شب اول قبر
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ مِنْ ضِیقِ الْقَبْرِ وَ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْر. (مکارم الأخلاق،قسمتی از دعای هر صبح وشام از امام صادق ص 279) خداوندا از عذاب قبر و تنگى و فشار قبر بتو پناه میبرم .
به محض ورود میت به قبر ، شب اول قبر آغاز می شود .که ممکن است تحمل همان سختی های اولیه ، جهت آشنایی با جهان آخرت ، پذیرفتن حقایق هولناکی چون حساب و کتاب ،نکیر و منکر ،برزخ و قیامت و... باشد.لذا سخت ترین شبی است که میت تجربه می کند و گریزی از آن نیست اما چون به شدت متاثر از اعمال و نیات افراد است ،می توان کیفیت آن را به دست خود تغییر داد و از وحشت و فشار آن کاست و بزرگانی چون ائمه معصومین را به فریادرسی طلبید. لذا هر چند شب اول قبر حتی برای مومن هم سخت است اما با وجود فرشته های الهی و اعمال نیک خود مومن و حضرات معصومین ، می تواند برای مومن بسیار آسانتر و بلکه غیر قابل مقایسه با شب اول قبر کافر و فاسق باشد.
نکیر و منکر
سوالات نکیر و منکر از مهمترین حوادث شب اول قبرند. بنابر روایاتی که در حد تواترند ، این دو فرشته( که هیبت زیادی داشته و موجب رعب میت می شوند) ماموران خداوند برای بررسی اعتقادات شخص تازه در گذشته هستند. در برخی روایات از این دو فرشته به «دو نگهبان قبر» تعبیر شده است. نکیر و منکر در شب اول قبر وارد می شوند. یکی در جانب راست و دیگری در جانب چپ متوفی قرار می گیرد و شروع به پرسیدن سوالاتی از او می کنند.
این سوالات راجع به اعتقادات مهم، همچون خدایت کیست. پیامبر و امامت کیست. و جوانیت را در چه راهی صرف کردی می باشد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا دَخَلَ حُفْرَتَهُ یَأْتِیهِ مَلَکَانِ:اَحَدُهُمَا مُنْکَرٌ وَ الْآخَرُ نَکِیرٌ، فَأَوَّلُ مَا یَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ وَ عَنْ نَبِیِّهِ وَ عَنْ وَلِیِّهِ، فَإِنْ أَجَابَ نَجَا، وَ إِنْ تَحَیَّرَ عَذَّبَاه»،(کشف المحجة لثمرة المهجة، ص: 273) رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده است: همانا بنده هنگامى که داخل قبر خود شود دو ملک نزد او حاضر شوند (یکى منکر و دیگرى نکیر است) و اول چیزى که از وى سؤال کنند (از پروردگار، و پیغمبر، و امام او سؤال نمایند) پس اگر جواب دهد نجات یافته است، و اگر متحیر بماند و جواب نگوید عذابش نمایند.
پیغمبر- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- سؤال کردند، فرمود: نماز از واجبات دین است ...شفیع نزد ملک الموت، و مونس قبر و فرش زیر پهلو است. جواب نکیر و منکر است
از امام صادق(علیه السلام) نقل است که: چون در قبر خود داخل شود دو فرشته قبر (نکیر و منکر) نزد او آیند در حالى که موهاى خود را به زمین می کشند و با پاهاى خود زمین را می شکافند، صداى ایشان مانند صداى سخت رعد و چشمهایشان مانند برق خیرهکننده چشم است و به او می گویند: کیست پروردگار تو و چیست دین تو و کیست پیغمبر تو؟ می گوید: خدا پروردگار من و اسلام دین من و محمد (ص) پیغمبر من است، پس به او می گویند خداوند تو را در آنچه که دوست می دارى و به آن راضى و خشنودى ،ثابت و استوار گرداند. (طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتازترجمهج2،152 )
فرشته
نیز در خبرست آن شب که مرده را در گور نهاده باشند منکر و نکیر علیهما السّلام مىآیند بر روى سیاه و چشمهاى أزرق ، و به دندان پیشین زمین می درند، و همچون رعد می غرّند، و از هر دو چشمانشان آتش می جهد، اگر مرده مؤمن و طاعتکار بود عقل و هوشش بجاى بماند و به جواب و حجّت ، ایشان را دفع کند و قبر وى باغی گردد از باغهاى بهشت، و اگر کافر و فاسق باشد در ماند و قبرش گودالى گردد از گودالهایهاى دوزخ. (شهاب الأخبار با ترجمه،متن،80 ،الباب الاول)
تعابیری همچون « شرّ نکیر و منکر » یا « هول نکیر و منکر » که در روایات آمده است، به دلیل ترس و اضطرابی است که با دیدن این دو فرشته، به سراغ میت میآید؛ از این رو خواندن سوره ملک، برای خلاصی از ترس و وحشت پس از مرگ سفارش شده است؛ در برخی دعاها نیز خلاصی از این مرحله دشوار طلب شده است.
همچنین به نزدیکان میت سفارش شده است که پس از خاکسپاری، میت را تنها نگذارند و با تلقین به او، در پاسخ دادن به سئوالات نکیر و منکر یاریاش کنند). اصول کافی، باب المسأله فی القبر 2/ 634 و 3/201 )
البته در برخی روایات نقل است که سوال قبر مخصوص همه نیست بلکه فقط از کسانی که دارای ایمان محض یا کفر محض هستندسوال می شود و حساب و کتاب بقیه موکول به روز قیامت است .
لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُم( الکافی، ج3، 235)
در قبر سوال نمی شود مگر از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند و از افراد دیگر صرف نظر می شود.
این روایت به صورتهای دیگر نیز از ائمه معصومین نقل شده است. ابوبکر حضرمی می گوید از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: من المسئولون فی قبورهم: از چه کسانی در قبرهایشان سوال می شود فرمود: از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند. (فروع کافی ،ج2،ص 237)
به دلیل تناقضی که این روایات با دسته ای دیگر از روایات مربوط به عمومیت سوال نکیر و منکر دارند، بعضی از علما معتقدند که سوالهای خاص(بررسی دقیق اعمال) مربوط به مومن محض و کافر محض است و از دیگران فقط راجع به کلیات سوال می شود و از جزئیات در قبر پرسیده نمی شوند.(عالم برزخ در چند قدمی ما: محمد محمدی اشتهاردی، ص109)
شاید به دلیل همین حساب و کتاب است که برخی روز قیامت بی حساب و معطلی وارد بهشت یا جهنم می شوند اما بقیه باید اعمالشان به دقت مورد محاسبه قرار گیرد.
برای نجات از عذاب نکیر و منکر و آسان شدن پاسخ گویی برخی از اعمال معرفی شده اند اعمالی که بیشتر مورد تاکید قرار گرفته اند عبارتند از :
نماز
(2) ضمرة بن حبیب گوید راجع به نماز از پیغمبر- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- سؤال کردند، فرمود: نماز از واجبات دین است ...شفیع نزد ملک الموت، و مونس قبر و فرش زیر پهلو است. جواب نکیر و منکر است.(نصحایح ،369، نماز بیست و نه خاصیت دارد ... )
نماز شب
و امام صادق علیه السّلام از پدرانش از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم نقل کردند که: نماز شب باعث خشنودى خدا و دوستى فرشتگان مىگردد و... جواب منکر و نکیر و مونس و زائر او در قبر مىگردد.
روزه ماه شعبان
هر کس نُه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد منکر و نکیر به هنگام سؤال، با وى مهربان و با عطوفت خواهند بود.( ثواب الاعمال وعقاب الاعمال ،شیخ صدوق ،ص82)
دوستی وپیروی از حضرت علی علیه السلام
هر کس على را دوست بدارد خداوند ... ترس منکر و نکیر را از او دور مىگرداند و قبرش را روشن مىسازد و چهرهاش را نورانى مىنماید. (الإیمان و الکفر بحار الانوار،ج1،254)
حضرت عیسی در قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی
حضرت عیسی (ع) که بود؟
حضرت عیسى (ع) عبد و پیامبر خدا بود (سوره مریم، آیه 30) رسول به سوى بنى اسرائیل (سوره آل عمران، آیه 49) و یکى از انبیای اولو العزم و صاحب شریعت بوده و کتابى به نام انجیل داشت (سوره احزاب، آیه 7، سوره شورا، آیه 13، سوره مائده، آیه 46)، خداى تعالى نام او را مسیح نهاد (سوره آل عمران، آیه 45) و کلمة الله و روحى از خدا خواند (سوره نساء، آیه 171)، داراى مقام امامت (سوره احزاب آیه 7) و از گواهان اعمال (سوره نساء، آیه 159، سوره مائده، آیه 117) و از بشارتدهندگان به آمدن پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بود (سوره صف، آیه 6)، وجیه و آبرومند در دنیا و آخرت و از مقربین بود (سوره آل عمران، آیه 45). از برگزیده شدگان (سوره آل عمران، آیه 33)، و از اجتباء شدگان و از صالحان بود (سوره انعام، آیه 85- 87)، مبارک، زکى و مهذب بود، آیتى براى مردم و رحمتى از خدا و احسانگرى به مادرش بود، و از زمره کسانى بود که خداى تعالى به ایشان سلام کرد (سوره مریم، آیه 19- 33) و از کسانى بود که خدا کتاب و حکمتش آموخت. (سوره آل عمران، آیه 48)
* عیسى (ع) چه مىگفت؟ و دربارهاش چه مىگفتند؟
قرآن کریم خاطرنشان ساخته که عیسى عبدى بود رسول، و چیزى جز این ادعا نمىکرد و آنچه به وى نسبت مىدادند خود او ادعایش را نکرده و با مردم جز به رسالت خدا سخنى نگفته، هم چنان که قرآن این معنا را در آیات زیر صراحتا از آن جناب نقل کرده مىفرماید:
و آن گاه که خداوند به عیسى بن مریم مىگوید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!، او مىگوید: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنى را گفته باشم، تو مىدانى! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! بیقین تو از تمام اسرار و پنهانیها با خبرى. من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چیزى به آنها نگفتم (بلکه به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانى که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم ولى هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى و تو بر هر چیز، گواهى (با این حال،) اگر آنها را مجازات کنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند) و اگر آنان را ببخشى، توانا و حکیمى! (نه کیفر تو نشانه بىحکمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)» (مائده 116 - 118)
آن جناب ممسوح به یمن و برکت بوده و یا براى این بوده که آن جناب ممسوح به تطهیر از گناهان بوده و یا با روغن زیتون تبرک شده، ممسوح گشته است چون انبیاء روغن زیتون به خود مىمالیدند و یا بدین جهت است که جبرئیل بال خود را در هنگام ولادت آن جناب، بر بدن او مالیده تا از شر شیطان محفوظ باشد و یا براى این بوده که آن جناب همواره دست بر سر ایتام مىکشیده و یا براى این بوده که دست بر چشم اشخاص نابینا مىکشیده و آنان را بینا مىکرده و یا بدین جهت مسیحش خواندند
* معنی کلمه عیسی چیست؟
کلمه عیسى در اصل «یشوع» بوده که هم به معناى مخلص تفسیر شده و هم به معناى منجى و در بعضى از اخبار به کلمه «یعیش(زنده مىماند)» تفسیر شده و این با نامى که براى فرزند حضرت زکریا نهاده، یعنى نام «یحیى (زنده مىماند)» مناسبتر میباشد. چون که بین این دو پیامبر (حضرت یحیی و حضرت عیسی) از هر جهت شباهت وجود دارد.
* چرا به حضرت عیسی (ع)، مسیح می گویند؟
عیسی ع
نظرات مختلفی در این باره گفته اند؛ از جمله اینکه کلمه «مسیح» به معناى ممسوح است و نامیدن آن حضرت به این نام، به این مناسبت بوده که آن جناب ممسوح به یمن و برکت بوده و یا براى این بوده که آن جناب ممسوح به تطهیر از گناهان بوده و یا با روغن زیتون تبرک شده، ممسوح گشته است چون انبیاء روغن زیتون به خود مىمالیدند و یا بدین جهت است که جبرئیل بال خود را در هنگام ولادت آن جناب، بر بدن او مالیده تا از شر شیطان محفوظ باشد و یا براى این بوده که آن جناب همواره دست بر سر ایتام مىکشیده و یا براى این بوده که دست بر چشم اشخاص نابینا مىکشیده و آنان را بینا مىکرده و یا بدین جهت مسیحش خواندند که دست بر بدن هیچ بیمارى نمىکشیده مگر آنکه شفا مىیافته، اینها وجوهى است که در وجه تسمیه عیسى بن مریم (ع) به مسیح ذکر کردهاند.
اما وجهى که مىتوان بدان اعتماد نمود این است که لفظ مسیح در ضمن بشارتى که جبرئیل به مادرش داده بود آمده است و قرآن آن بشارت را چنین حکایت نموده: «إِنَّ اللهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ...»، پس قبل از آنکه آن جناب کورى را بینا کند و یا بیمارى را شفا دهد از سوی خداوند مسیح نامیده شده و اصولا به حکم این آیه قبل از ولادت، مسیح نامیده شده بود.
و کلمه «مسیح» عربى کلمه «مشیحا» ى عبرى است که در کتب عهدین عبرى زبان آمده و بطورى که از آن دو کتاب استفاده مىشود، رسم بنى اسرائیل چنین بوده که هر پادشاهى تاجگذارى مىکرده، از جمله مراسم تاجگذارى این بوده که کاهنان او را با روغن مقدس مسح مىکردند تا سلطنتش مبارک شود و بدین مناسبت پادشاه را مشیحا مىگفتند، که یا به معناى خود شاه است و یا به معناى مبارک است.
حضرت امام موسی کاظم (ع)
در میان مناقب بی شمار امام هفتم علیه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضی الحاجات، درخشندگی خاصی دارد و بدین جهت آن حضرت را «عبد صالح، راهب بنی هاشم و زین المتهجدین » لقب داده اند . آن حضرت بسیاری از شب ها را تا سپیده صبح به دعا و مناجات می پرداخت .
شناخت ویژهى آن گرامى از خداوند و انس روحى وى با پروردگار بزرگ و نورانیت ذاتى وى که ویژهى امامان پاک است، همه او را به عبادتى گرم و راز و نیازى عاشقانه با خدا سوق مىداد. وى عبادت را همان سان که خداوند در قرآن به عنوان غایت آفرینش شناسانده است، مىدانست و به هنگام فراغت از کارهاى اجتماعى، هیچ کارى را همسنگ آن قرار نمىداد. هنگامى که به دستور هارون به زندان افتاد، چنین فرمود:
اللهم انى طالما کنت اسالک ان تفرغنى لعبادتک و قد استجبت منى فلک الحمد على ذلک.1
خداوندا، چه بسیار مدت مىبود که از تو مىخواستم مرا براى عبادت خویش، فراغت دهى، اینک دعایم را به اجابت رساندى، پس تو را بر این سپاس مىگویم.
این جمله، شدت اشتغال به کارهاى اجتماعى آن بزرگوار را در ایامى که به زندان نیفتاده بودند، نیز مىرساند. هنگامى که آن امام در زندان ربیع بود، هارون گاهى روى بامى که مشرف به زندان امام بود، مىرفت و به داخل زندان نگاه مىکرد. هر بار مىدید که چیزى چون لباسى در گوشهى زندان افکندهاند، و از جاى نمىجنبد. یکبار پرسید، آن لباس از آن کیست؟ ربیع گفت: لباس نیست، موسى بن جعفر است که اغلب در حالت سجود و عبادت پروردگار زمین را بوسه مىزند.
هارون گفت براستى که او از عباد بنى هاشم است.
ربیع پرسید:پس چرا دستور مىدهى که در زندان بر او بسیار سخت بگیرند.
گفت: هیهات،چاره اى جز این نیست !! 2
یکبار، هارون کنیزى ماه چهره را به عنوان خدمتکارى آن گرامى فرستاد و در باطن بدین قصد که اگر امام بدو تمایلى نشان دادند، از اینطریق دست به تبلیغاتى علیه آن گرامى بزند. امام به آورندهى دخترک گفت شما به این هدیهها دلبستهاید و بدانها مىنازید، من به این هدیه و امثال آن نیازى ندارم. هارون خشمگین شد و دستور داد که کنیز را به زندان ببر و به امام بگو، ما تو را با رضایت خود تو به زندان نیفکندهایم. (یعنى ماندن این کنیز هم بستگى به رضایت تو ندارد.)
چیزى نگذشت که جاسوسان هارون که مامور گزارشارتباطات کنیز با امام بودند به هارون خبر بردند که کنیزک، بیشتر اوقات در حال سجده است. هارون گفت به خدا سوگند، موسى بن جعفر او را افسون کرده است...
کنیز را خواست و از او باز خواست کرد اما کنیزک جز نکویى از امام نگفت. هارون به مامور خود دستور داد که کنیز را نزد خویش نگهدارد و با کسى چیزى از این ماجرا نگوید. کنیزک پیوسته در عبادت بود تا چند روز پیش از وفات امام از دنیا رفت.3
آن گرامى این دعا را بسیار مىخواند:
اللهم انى اسالک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب
خداوندگارا،از تو آسایش هنگام مرگ و گذشت و بخشایش هنگام حساب را مىطلبم. 4
قرآن را بسیار خوش مىخواند، چندان که هر کس صداى او را مىشنید، مىگریست مردم مدینه به وى «زین المتهجدین» یعنى آذین شب زندهداران لقب داده بودند.5
آن حضرت از شدّت فروتنی و تواضع برای خداوند و عبادت به درگاه او پیاده به زیارت خانه خدا می رفت و اگر مسافت 400 کیلومتری میان مکّه و مدینه و نیز طبیعت صحرای عربستان را در نظر بگیریم آنگاه به نهایت تحمّل و بردباری امام کاظم علیه السلام در برخورد با دشواریها در راه خداوند، پی خواهیم برد».
علی بن جعفر گوید: با برادرم موسی بن جعفر علیهما السلام و اهل عیالش 4 بار پیاده به حج رفتیم. یک بار آن حضرت در مدّت 26 روز و بار دیگر 25 روز و سوّمین بار 24 روز و مرتبه چهارم 21 روز مسافت میان مدینه و مکّه را پیاده طی کرد.6
از ترس خدا بسیار می گریست. تا آنجا که محاسنش از اشک خیس می شد. بیشتر از مردمان صله به جای می آورد و فقرای مدینه را مورد تفقّد قرار می داد. 7
آن حضرت از شدّت فروتنی و تواضع برای خداوند و عبادت به درگاه او پیاده به زیارت خانه خدا می رفت و اگر مسافت 400 کیلومتری میان مکّه و مدینه و نیز طبیعت صحرای عربستان را در نظر بگیریم آنگاه به نهایت تحمّل و بردباری امام کاظم علیه السلام در برخورد با دشواریها در راه خداوند، پی خواهیم برد»
حلم و گذشت و بردبارى
حلم و بردباری از ویژگی های مهمی است که مردان موفق و بزرگ به ویژه رهبران راستین که بنا به وظیفه الهی، بیشترین برخورد و معاشرت را با مردم داشتند، از آن برخوردار بودند . امام هفتم علیه السلام که به خاطر همین ویژگی اش «کاظم » لقب گرفت، علم را با حلم آراسته بود، در برابر ناملایمات روزگار بردبار بود، با دشمنان و بد اندیشان با نرمی رفتار می کرد و با این شیوه به تربیت آنان می پرداخت. 8 بردبارى و گذشت آن بزرگ،بىمانند و سرمشق دیگران بود.
حضرت امام موسی کاظم علیہ السلام
در روزگارى که عباسیان،در سراسر بلاد اسلامى خفقان ایجاد کرده بودند و اموال مردم را به عنوان بیت المال مىگرفتند و صرف عیش و نوش مىکردند و بر اثر حیف و میل آنان، فقر عمومى بیداد مىکرد، مردم اغلب بىفرهنگ و فقیر بودند و تبلیغات ضد علوى عباسیان نیز، اذهان ساده لوحان را مىآلود، گهگاه، برخى از سر نادانى، بر امام بر مىآشفتند، اما آن بزرگوار، با اخلاق عالى خویش، بر آشفتهها را تسکین مىداد و با ادب و متانتخویش، آنها را تادیب مىکرد.
مردى از اولاد خلیفهى دوم در مدینه مىزیست که امام را آزار مىداد و گاهى که امام را مىدید با دشنام، توهین مىکرد.
برخى از یاران امام، پیشنهاد مىکردند که او را از میان بردارند: امام شدیدا ایشان را از این کار باز مىداشت.
یک روز امام جاى او را که در مزرعهاى بیرون مدینه بود،پرسیدند.
چارپایى سوار شدند و بدانجا رفتند و او را در مزرعه یافتندو همچنان سواره وارد مزرعه شدند.او فریاد زد که زراعت مرا پایمال نکن!حضرت اعتنایى به گفتهى او نکردند و همچنان سواره نزد او رفتند 9 و چون کنار او رسیدند،از چارپا پیاده شدند و با گشاده رویى و بزرگوارى از او پرسیدند:
چقدر براى این مزرعه خرج کردهاى؟
گفت:صد دینار
فرمود:چقدر امید سود دارى؟
گفت:غیب نمىدانم.
فرمود:گفتم چقدر امیدوار هستى؟
گفت:امید دویست دینار سود دارم.
حضرت سیصد دینار به او مرحمت فرمودند و فرمودند زراعت هم از آن خودت،خدا به تو آنچه به آن امید دارى خواهد رسانید.آن شخص برخاست و سر آن گرامى را بوسید و از او خواست که از گناهان و جسارتهاى وى در گذرد.امام تبسمى فرمودند و باز گشتند... 10
آن شخص هنگام نماز پیش از دیگران در مسجد حاضر شد و با دیدن چهره نورانی موسی بن جعفر علیه السلام در حضور انبوه حاضران در مسجد چنین گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته »( انعام/124) ; «خداوند داناتر است که رسالت خویش را کجا نهد .»
امام خطاب به اصحاب خود فرمود: «کدامیک از این دو شیوه بهتر است; آنچه شما تصمیم داشتید یا آنچه من انجام دادم؟» 11
پی نوشت ها:
1)حیاة الامام ج 1 ص 140- ارشاد مفید ص 281 با کمى تفاوت
2)حیاة الامام موسى بن جعفر ج 1- ص 140- ارشاد مفید ص 281 با اندک تفاوت
3)مناقب ابن شهر آشوب چاپ قم ج 4 ص 297 نقل به اختصار
4)ارشاد مفید ص 277
5) ارشاد مفید ص 279
6) بحارالأنوار ج 2. ص 100
7) همان ص 152.
8) تاریخ بغداد، ج 13، ص 27; وفیات الاعیان، ج 5، ص 308; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271 .
9) این کار چون براى اصلاح و به راه آوردن آن شخص انجام مىشده در نظر امام جایز بلکه لازم بوده است.
10) تاریخ بغداد ج 13- ص 28- ارشاد مفید ص 278
11) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 344; سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271; تهذیب الکمال، ج 29، ص 46; مقاتل الطالبین، ص 499 .